جدول جو
جدول جو

معنی منتجوشه - جستجوی لغت در جدول جو

منتجوشه(مُ تَ شَ / شِ)
ناردین است. (تحفۀ حکیم مؤمن). سنبل رومی، یعنی ناردین. (الفاظ الادویه). سنبل رومی. سنبل اقلیطی. سالینقا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ شَ)
پودنه و نعناع. (آنندراج). نعناع و قسمی از نعناع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ تَ جَ)
دبر، بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است. (منتهی الارب). دبر و سرین. (ناظم الاطباء). است بدان جهت که آنچه درشکم است بیرون کند. منثجه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَوْ وِ)
اندک لاغر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
مؤنث منخوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منخوش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ شَ)
امه منتفشهالشعر، داه پراکنده موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ارنبه منتفشه، نوک بینی گسترده بر روی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ / جِ)
قسمی از سنبل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ شَ)
زن که در مصیبت روی را بخراشد و طپانچه زند بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که در ماتم و سوگواری و مصیبت روی را بخراشد و تپانچه زند بر آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ شَ)
همدیگر را گرفتن و نزدیک شدن در کارزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناوشت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
ناقه منئوشهاللحم، ناقۀ کم گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
تأنیث منقوش. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منقوش شود، شکستگی که استخوانهای ریزه از وی بیرون کشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
ناقه منؤوشهاللحم، ماده شتر کم گوشت. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَ / سِ)
به لغت رومی ناردین باشد و آن را سنبل رومی گویند و آن بیخی است خوشبوی به سفیدی مایل. (برهان). دارویی که به تازی سنبل الطیب گویند. منتجوشه. (ناظم الاطباء). در فرهنگ فولرس منتجوشه آمده به معنی ناردین و آن را یونانی دانسته. این کلمه به همین صورت در مستعینی آمده (سنبل رومی) ، اما خطاست و چنین کلمه ای در یونانی وجود ندارد. تلفظ صحیح کلمه در نسخۀ B (لیدن) از ابن البیطار (ll، 534 a) آمده: میبخوشه (به فتح میم و سکون یاء و فتح باء و ضم خاء و فتح شین) و این کلمه فارسی است به معنی می (شراب) با سنبل الطیب (ناردین) ، زیرا ’خوشه’ در فارسی مرادف ’سنبل’ عربی است و بنابراین این کلمه همان ’اذیا وارذون ائینوس’ دیسقوریدس Y، 67 و 69 است. دزی ج 2 ص 626، 627 و 217 و در عقار ص 265 و تحفۀ حکیم مؤمن نیز ’منتجوشه’ آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ جَ)
تأنیث منتج. نتیجه دهنده: شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه. (چهارمقاله ص 42). اما ذکا آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه، سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود. (اخلاق ناصری). رجوع به منتج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منقوشه
تصویر منقوشه
منقوشه در فارسی: ریز شکستگی: در استخوان ها مونث منقوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتجبه
تصویر منتجبه
مونث منتجب
فرهنگ لغت هوشیار
منتجه در فارسی مونث منتج: بر آیند، چوز که جای برون آمدن بچه یا زه است مونث منتج: (شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند والتئام قیاسات منتجه ) (چهارمقاله. 42)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجوش
تصویر منجوش
بنگرید به منجوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتجه
تصویر منتجه
((مُ تَ جَ یا جِ))
نتیجه دهنده
فرهنگ فارسی معین