ناردین است. (تحفۀ حکیم مؤمن). سنبل رومی، یعنی ناردین. (الفاظ الادویه). سنبل رومی. سنبل اقلیطی. سالینقا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل قبل شود
ناردین است. (تحفۀ حکیم مؤمن). سنبل رومی، یعنی ناردین. (الفاظ الادویه). سنبل رومی. سنبل اقلیطی. سالینقا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل قبل شود
دبر، بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است. (منتهی الارب). دبر و سرین. (ناظم الاطباء). است بدان جهت که آنچه درشکم است بیرون کند. منثجه. (از اقرب الموارد)
دبر، بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است. (منتهی الارب). دبر و سرین. (ناظم الاطباء). اِست بدان جهت که آنچه درشکم است بیرون کند. مِنثَجَه. (از اقرب الموارد)
زن که در مصیبت روی را بخراشد و طپانچه زند بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که در ماتم و سوگواری و مصیبت روی را بخراشد و تپانچه زند بر آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
زن که در مصیبت روی را بخراشد و طپانچه زند بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که در ماتم و سوگواری و مصیبت روی را بخراشد و تپانچه زند بر آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
به لغت رومی ناردین باشد و آن را سنبل رومی گویند و آن بیخی است خوشبوی به سفیدی مایل. (برهان). دارویی که به تازی سنبل الطیب گویند. منتجوشه. (ناظم الاطباء). در فرهنگ فولرس منتجوشه آمده به معنی ناردین و آن را یونانی دانسته. این کلمه به همین صورت در مستعینی آمده (سنبل رومی) ، اما خطاست و چنین کلمه ای در یونانی وجود ندارد. تلفظ صحیح کلمه در نسخۀ B (لیدن) از ابن البیطار (ll، 534 a) آمده: میبخوشه (به فتح میم و سکون یاء و فتح باء و ضم خاء و فتح شین) و این کلمه فارسی است به معنی می (شراب) با سنبل الطیب (ناردین) ، زیرا ’خوشه’ در فارسی مرادف ’سنبل’ عربی است و بنابراین این کلمه همان ’اذیا وارذون ائینوس’ دیسقوریدس Y، 67 و 69 است. دزی ج 2 ص 626، 627 و 217 و در عقار ص 265 و تحفۀ حکیم مؤمن نیز ’منتجوشه’ آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مدخل بعد شود
به لغت رومی ناردین باشد و آن را سنبل رومی گویند و آن بیخی است خوشبوی به سفیدی مایل. (برهان). دارویی که به تازی سنبل الطیب گویند. منتجوشه. (ناظم الاطباء). در فرهنگ فولرس منتجوشه آمده به معنی ناردین و آن را یونانی دانسته. این کلمه به همین صورت در مستعینی آمده (سنبل رومی) ، اما خطاست و چنین کلمه ای در یونانی وجود ندارد. تلفظ صحیح کلمه در نسخۀ B (لیدن) از ابن البیطار (ll، 534 a) آمده: میبخوشه (به فتح میم و سکون یاء و فتح باء و ضم خاء و فتح شین) و این کلمه فارسی است به معنی می (شراب) با سنبل الطیب (ناردین) ، زیرا ’خوشه’ در فارسی مرادف ’سنبل’ عربی است و بنابراین این کلمه همان ’اذیا وارذون اُئینوس’ دیسقوریدس Y، 67 و 69 است. دزی ج 2 ص 626، 627 و 217 و در عقار ص 265 و تحفۀ حکیم مؤمن نیز ’منتجوشه’ آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مدخل بعد شود
تأنیث منتج. نتیجه دهنده: شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه. (چهارمقاله ص 42). اما ذکا آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه، سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود. (اخلاق ناصری). رجوع به منتج شود
تأنیث منتج. نتیجه دهنده: شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه. (چهارمقاله ص 42). اما ذکا آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه، سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود. (اخلاق ناصری). رجوع به منتج شود
منتجه در فارسی مونث منتج: بر آیند، چوز که جای برون آمدن بچه یا زه است مونث منتج: (شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند والتئام قیاسات منتجه ) (چهارمقاله. 42)
منتجه در فارسی مونث منتج: بر آیند، چوز که جای برون آمدن بچه یا زه است مونث منتج: (شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند والتئام قیاسات منتجه ) (چهارمقاله. 42)