جدول جو
جدول جو

معنی منتجوسه - جستجوی لغت در جدول جو

منتجوسه(مُ تَ سَ / سِ)
به لغت رومی ناردین باشد و آن را سنبل رومی گویند و آن بیخی است خوشبوی به سفیدی مایل. (برهان). دارویی که به تازی سنبل الطیب گویند. منتجوشه. (ناظم الاطباء). در فرهنگ فولرس منتجوشه آمده به معنی ناردین و آن را یونانی دانسته. این کلمه به همین صورت در مستعینی آمده (سنبل رومی) ، اما خطاست و چنین کلمه ای در یونانی وجود ندارد. تلفظ صحیح کلمه در نسخۀ B (لیدن) از ابن البیطار (ll، 534 a) آمده: میبخوشه (به فتح میم و سکون یاء و فتح باء و ضم خاء و فتح شین) و این کلمه فارسی است به معنی می (شراب) با سنبل الطیب (ناردین) ، زیرا ’خوشه’ در فارسی مرادف ’سنبل’ عربی است و بنابراین این کلمه همان ’اذیا وارذون ائینوس’ دیسقوریدس Y، 67 و 69 است. دزی ج 2 ص 626، 627 و 217 و در عقار ص 265 و تحفۀ حکیم مؤمن نیز ’منتجوشه’ آمده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ شَ / شِ)
ناردین است. (تحفۀ حکیم مؤمن). سنبل رومی، یعنی ناردین. (الفاظ الادویه). سنبل رومی. سنبل اقلیطی. سالینقا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مِ تَ جَ)
دبر، بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است. (منتهی الارب). دبر و سرین. (ناظم الاطباء). است بدان جهت که آنچه درشکم است بیرون کند. منثجه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
خبزدوک. (منتهی الارب) (آنندراج). جعل و خبزدوک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ / جِ)
قسمی از سنبل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
تأنیث منحوس. (از اقرب الموارد). رجوع به منحوس شود.
- ایام منحوسه، قدما بعضی از روزهای ماه قمری رانحس می شمردند و ابونصر فراهی آنها را در قطعۀ زیر جمع کرده است:
هفت روزی نحس باشد در مهی
زآن حذر کن تا نیابی هیچ رنج
سه و پنج و سیزده با شانزده
بیست و یک با بیست و چار و بیست و پنج.
(نصاب الصبیان چ کاویانی ص 58)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
تأنیث منکوس، کمان که سر شاخ آن را پائین سازند و هو عیب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مراد از ’ذورحم منکوسه’، در حدیث شریف مأبون است، لانقلاب شهوته الی دبره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
تأنیث منفوس. زاده. زائیده. و منه الحدیث: ما من نفس منفوسه الا و قد کتب مکانها من الجنه او النار. (از منتهی الارب). رجوع به منفوس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَ)
پودنه و نعناع. (آنندراج). نعناع و قسمی از نعناع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
فساد و آمیزش کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اختلاط. التباس. (اقرب الموارد) (متن اللغه). مرجوساء. (متن اللغه). گویند: هم فی مرجوسه من امرهم، أی فی اختلاط و التباس. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ جَ)
تأنیث منتج. نتیجه دهنده: شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه. (چهارمقاله ص 42). اما ذکا آن بود که از کثرت مزاولت مقدمات منتجه، سرعت انتاج قضایا و سهولت استخراج نتایج ملکه شود. (اخلاق ناصری). رجوع به منتج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منحوسه
تصویر منحوسه
مونث منحوس، جمع منحوسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتجبه
تصویر منتجبه
مونث منتجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندوسه
تصویر مندوسه
سوسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوسه
تصویر مرجوسه
کار تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسسه
تصویر متجسسه
مونث متجسس جمع متجسسات
فرهنگ لغت هوشیار
منتجه در فارسی مونث منتج: بر آیند، چوز که جای برون آمدن بچه یا زه است مونث منتج: (شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند والتئام قیاسات منتجه ) (چهارمقاله. 42)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتجه
تصویر منتجه
((مُ تَ جَ یا جِ))
نتیجه دهنده
فرهنگ فارسی معین