- منبع
- آبشخور، بن مایه، سرچشمه
معنی منبع - جستجوی لغت در جدول جو
- منبع
- اصل، منشا، ماخذ، جای جوشیدن و بیرون آمدن آب از زمین، چشمه
- منبع
- چشمه سر چشمه، خاستگاه خاستا چشمه، اصل منشا: (سنجر... خطه خراسان در عهد او مقصد جهانیان بود و منشا علوم و منبع فضایل و معدن هنر و فرهنگ) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 45)، جمع منابع
- منبع ((مَ بَ))
- سرچشمه، جای بیرون آمدن آب، جمع منابع، محل پیدایش چیزی، منشأ، اصل
- منبع
- Source
- منبع
- fonte
- منبع
- Quelle
- منبع
- źródło
- منبع
- источник
- منبع
- джерело
- منبع
- fuente
- منبع
- source
- منبع
- स्रोत
- منبع
- sumber
- منبع
- מָקוֹר
- منبع
- chanzo
- منبع
- แหล่งที่มา
- منبع
- مصدرٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برانگیخته شده، برخاسته، نشات گرفته
بر انگیخته، بر خاسته بر انگیخته، نشات یابنده ناشی: (پس هر نوع را که از جنس منبعث و بر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایره علی حده آوردن وجهی ندارد) (المعجم. مد. چا. 66: 1)
آبشخورها، بن مایه ها، سرچشمه ها
چهارگوش
بیدار کننده، آگاه کننده
استوار و بلند، بلندمرتبه
جای روییدن گیاه، رستنگاه
منع کننده، بسیار بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، معوّق، رادع،
بخیل، ممسک
بخیل، ممسک