جدول جو
جدول جو

معنی منبع - جستجوی لغت در جدول جو

منبع
آبشخور، بن مایه، سرچشمه
تصویری از منبع
تصویر منبع
فرهنگ واژه فارسی سره
منبع
اصل، منشا، ماخذ، جای جوشیدن و بیرون آمدن آب از زمین، چشمه
تصویری از منبع
تصویر منبع
فرهنگ فارسی عمید
منبع
چشمه سر چشمه، خاستگاه خاستا چشمه، اصل منشا: (سنجر... خطه خراسان در عهد او مقصد جهانیان بود و منشا علوم و منبع فضایل و معدن هنر و فرهنگ) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 45)، جمع منابع
تصویری از منبع
تصویر منبع
فرهنگ لغت هوشیار
منبع
((مَ بَ))
سرچشمه، جای بیرون آمدن آب، جمع منابع، محل پیدایش چیزی، منشأ، اصل
تصویری از منبع
تصویر منبع
فرهنگ فارسی معین
منبع
Source
تصویری از منبع
تصویر منبع
دیکشنری فارسی به انگلیسی
منبع
fonte
دیکشنری فارسی به پرتغالی
منبع
Quelle
دیکشنری فارسی به آلمانی
منبع
źródło
دیکشنری فارسی به لهستانی
منبع
источник
دیکشنری فارسی به روسی
منبع
джерело
دیکشنری فارسی به اوکراینی
منبع
bron
دیکشنری فارسی به هلندی
منبع
fuente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
منبع
source
دیکشنری فارسی به فرانسوی
منبع
fonte
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
منبع
स्रोत
دیکشنری فارسی به هندی
منبع
sumber
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
منبع
kaynak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
منبع
출처
دیکشنری فارسی به کره ای
منبع
מָקוֹר
دیکشنری فارسی به عبری
منبع
来源
دیکشنری فارسی به چینی
منبع
دیکشنری فارسی به ژاپنی
منبع
chanzo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
منبع
แหล่งที่มา
دیکشنری فارسی به تایلندی
منبع
উৎস
دیکشنری فارسی به بنگالی
منبع
مصدرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
منبع
ماخذ
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منبعث
تصویر منبعث
برانگیخته شده، برخاسته، نشات گرفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبعث
تصویر منبعث
بر انگیخته، بر خاسته بر انگیخته، نشات یابنده ناشی: (پس هر نوع را که از جنس منبعث و بر آن متفرع باشد اسم جنس نهادن و در دایره علی حده آوردن وجهی ندارد) (المعجم. مد. چا. 66: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبعث
تصویر منبعث
((مُ بَ عِ))
برانگیخته شده، مبعوث گشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منابع
تصویر منابع
آبشخورها، بن مایه ها، سرچشمه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مربع
تصویر مربع
چهارگوش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منبه
تصویر منبه
بیدار کننده، آگاه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منیع
تصویر منیع
استوار و بلند، بلندمرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبت
تصویر منبت
جای روییدن گیاه، رستنگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناع
تصویر مناع
منع کننده، بسیار بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، معوّق، رادع،
بخیل، ممسک
فرهنگ فارسی عمید