جدول جو
جدول جو

معنی منبطح - جستجوی لغت در جدول جو

منبطح
(مُمْ بَ طِ)
مرد بر روی افتاده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فی الحدیث: نهی النبی صلی اﷲعلیه و آله ان یأکل الرجل بشماله او مستلقیاً علی ظهره او منبطحاً علی بطنه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، رودبار فراخ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انبطاح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ بَطْ طِ)
میدان وسیع و گشاد، آب پراکنده و پهن شده در دشت. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبطح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ طِ)
ستان درازشونده و جنبش ناکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه ستان دراز می شود و جنبش نمی کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انسطاح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَ)
جای شاخ زدن، الجاثم فی منتطح الکبشین، نشیننده از ترس در میان دو تکۀ شاخ زن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا