مناکده. رجوع به مناکده شود. - مناکدت کردن، سخت گرفتن. تنگ گرفتن. سختگیری کردن: روزگار در تیسیر مراد او مناکرت و مناکدت می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 392). رجوع به مناکده شود
مناکده. رجوع به مناکده شود. - مناکدت کردن، سخت گرفتن. تنگ گرفتن. سختگیری کردن: روزگار در تیسیر مراد او مناکرت و مناکدت می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 392). رجوع به مناکده شود
مؤنث ماکد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ناقۀ بسیارشیر و ناقه ای که شیر وی کم نشود. (منتهی الارب). ناقۀ بسیارشیر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رکیه ماکده، چاه که آبش بر یک قرار باشد و کم نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
مؤنث ماکد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ناقۀ بسیارشیر و ناقه ای که شیر وی کم نشود. (منتهی الارب). ناقۀ بسیارشیر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رکیه ماکده، چاه که آبش بر یک قرار باشد و کم نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
با هم نزد حاکم شدن و خصومت کردن با هم و کوشش و توان خود را درباختن در خصومت و پیکار، یعنی هر واحد نابود کردن حجت صاحب خود خواهد. (منتهی الارب). با هم نزد حاکم شدن و مخاصمت و محاجه کردن با کسی و حجت او را قطع و نابود کردن. (از اقرب الموارد). نافده منافده، با او نزد حاکم شد و خصومت کرد با او و کوشش و توان خود را درباخت در خصومت و پیکار او، یعنی نابود کردن حجت صاحب خود را خواست. (ناظم الاطباء)
با هم نزد حاکم شدن و خصومت کردن با هم و کوشش و توان خود را درباختن در خصومت و پیکار، یعنی هر واحد نابود کردن حجت صاحب خود خواهد. (منتهی الارب). با هم نزد حاکم شدن و مخاصمت و محاجه کردن با کسی و حجت او را قطع و نابود کردن. (از اقرب الموارد). نافده منافده، با او نزد حاکم شد و خصومت کرد با او و کوشش و توان خود را درباخت در خصومت و پیکار او، یعنی نابود کردن حجت صاحب خود را خواست. (ناظم الاطباء)
کارزار کردن. (تاج المصادر بیهقی). کارزار کردن و با هم جنگیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مقاتله. محاربه. و گویند: بینهما مناکره. قال ابوسفیان: ’ان محمداً لم یناکر احداً الا کانت معه الأهوال’. (از اقرب الموارد). رجوع به مناکرت و مناکره شود، با کسی به دها و زیرکی نبرد کردن. (تاج المصادربیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
کارزار کردن. (تاج المصادر بیهقی). کارزار کردن و با هم جنگیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مقاتله. محاربه. و گویند: بینهما مناکره. قال ابوسفیان: ’ان محمداً لم یناکر احداً الا کانت معه الأهوال’. (از اقرب الموارد). رجوع به مناکرت و مناکره شود، با کسی به دها و زیرکی نبرد کردن. (تاج المصادربیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
با کسی رویاروی جنگ کردن. (المصادر زوزنی). با کسی برابری کردن در حرب. (تاج المصادر بیهقی). به سوی یکدیگر آهنگ کردن در حرب، به انگشتان فال گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قرعه کردن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
با کسی رویاروی جنگ کردن. (المصادر زوزنی). با کسی برابری کردن در حرب. (تاج المصادر بیهقی). به سوی یکدیگر آهنگ کردن در حرب، به انگشتان فال گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قرعه کردن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
مرکّب از: فناء عربی + کدۀ فارسی، خانه نیستی. (از فرهنگ فارسی معین) : خانه ما کم از فناکده نیست چشم عنقا چراغ خلوت ماست. محمد اسحاق. ، دنیای فانی. جهان. (فرهنگ فارسی معین)، دار فنا. دار فانی
مُرَکَّب اَز: فناء عربی + کدۀ فارسی، خانه نیستی. (از فرهنگ فارسی معین) : خانه ما کم از فناکده نیست چشم عنقا چراغ خلوت ماست. محمد اسحاق. ، دنیای فانی. جهان. (فرهنگ فارسی معین)، دار فنا. دار فانی
مناکره. رجوع به مناکره شود، (اصطلاح نجوم) آن است که کوکب روزی اندر خانه کوکب شبی باشد و خداوند خانه اندر برج کوکب روزی یا کوکب شبی اندر خانه کوکب روزی و خداوند خانه اندر برج کوکب شبی. (التفهیم ص 485). بودن کوکب لیلی در خانه کوکب نهاری یا بعکس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مناکره. رجوع به مناکره شود، (اصطلاح نجوم) آن است که کوکب روزی اندر خانه کوکب شبی باشد و خداوند خانه اندر برج کوکب روزی یا کوکب شبی اندر خانه کوکب روزی و خداوند خانه اندر برج کوکب شبی. (التفهیم ص 485). بودن کوکب لیلی در خانه کوکب نهاری یا بعکس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مناکرت در فارسی: زیرکانه جنگیدن کار زار کردن با هم جنگیدن، عبارت ازین است که کوکب روزی اندر خانه کوکب شبی باشد و خداوند خانه اندر برج کوکب روزی یا کوکب شبی اندر خانه کوکب روزی و خداوند خانه اندر برج کوکب شبی (التفهیم. 485)
مناکرت در فارسی: زیرکانه جنگیدن کار زار کردن با هم جنگیدن، عبارت ازین است که کوکب روزی اندر خانه کوکب شبی باشد و خداوند خانه اندر برج کوکب روزی یا کوکب شبی اندر خانه کوکب روزی و خداوند خانه اندر برج کوکب شبی (التفهیم. 485)