جدول جو
جدول جو

معنی مناضف - جستجوی لغت در جدول جو

مناضف
(مَ ضِ)
جمع واژۀ منضف. (اقرب الموارد). رجوع به منضف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ سِ)
جمع واژۀ منسف یا منسف. (اقرب الموارد). رجوع به منسف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از ’ن و ف’، جای بالا رفتن: جبل عالی المناف، ای المرتقی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
خادم. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد). خدمتکار که خدمت کند کسی را، که همه را می آشامد:نضف ما فی الاناء، شربه جمیعه. (معجم متن اللغه). نضف الفصیل نضفاً، همه شیر پستان مکید شتر بچه. (منتهی الارب). رجوع به نضف شود، رجل ناضف، مرد گوززننده. (منتهی الارب). مرد بسیار گوززننده. (ناظم الاطباء). ضراط. (اقرب الموارد). منضف. ضرّاط. (المنجد) گوزو، مرد بول زننده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ ضَ)
رجل منضف، مرد گوززننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضرّاط. ج، مناضف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضِ)
شتربچۀ همه شیر پستان مکنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتضاف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ)
جمع واژۀ مندف. (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مندف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
جمع واژۀ منزفه. (ناظم الاطباء). رجوع به منزفه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ شِ)
جمع واژۀ منشف. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ منشفه. (اقرب الموارد). رجوع به منشف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ ضِ)
جداشونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). جداشده و از جای خود حرکت کرده. (ناظم الاطباء). رجوع به انقضاف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ صِ)
جمع واژۀ منصف. (منتهی الارب). جمع واژۀ منصف، به معنی چاکر. (آنندراج). جمع واژۀ منصف یا منصف . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به منصف شود، جمع واژۀ منصفه یا منصفه. (ناظم الاطباء). رجوع به منصفه شود، جمع واژۀ منصف. (ناظم الاطباء). رجوع به منصف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ضِ)
جمع واژۀ منضحه. (اقرب الموارد). رجوع به منضحه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ عِ)
مناعف الجبل، سرهای کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ قِ)
جمع واژۀ منقاف، به معنی استخوان جانورکی است دریایی که از آن کاغذ و جامه را جلا دهند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
شمشیرزن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناقفه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ ءَ)
کوشنده و بخت مند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَ ضِ)
درآینده در گرد. (آنندراج). کسی که در گرد و خاک درمی آید. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چاهی ویران. (آنندراج). چاه شکسته و ویران. (ناظم الاطباء). رجوع به انغضاف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عبد... پدر هاشم است و عبدالشمس. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پدر هاشم است و نسبت بدان منافی ّ است. (از اقرب الموارد). رجوع به عبدمناف و منافی شود
نام بتی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) نام بتی بوده است در جاهلیت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا