جدول جو
جدول جو

معنی مناشک - جستجوی لغت در جدول جو

مناشک
(مَ)
محله ای است در نیشابور. (از انساب سمعانی) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مناسک
تصویر مناسک
اعمال و عبادات دینی
مناسک حج: اعمال و عبادات حج، از قبیل طواف کعبه، دویدن بین صفا، مروه و اقامت در عرفات و قربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ شِ)
منسوب است به مناشک. (از انساب سمعانی). رجوع به مناشک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شِ)
شتابندۀ تیزرو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ شِ)
جمع واژۀ منشف. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ منشفه. (اقرب الموارد). رجوع به منشف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ شِ)
جمع واژۀ منشب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ منشب، به معنی غورۀ خرمای هیچکاره. (آنندراج). رجوع به منشب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ سِ)
جمع واژۀ منسک یا منسک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به منسک شود، جاهای عبادت حاجیان. (آنندراج) (غیاث) ، به مجاز ذکر محل و ارادۀ حال، به معنی اعمال و افعال حج، چنانکه طواف کعبه و رمی الجمار و سعی میان صفا و مروه، یعنی دویدن میان صفا و مروه و وقوف عرفات، یعنی استادن در عرفات و قربانی و بستن احرام و غیر آن. (غیاث) (آنندراج). اعمال راجع به گزاردن حج. (از کشاف اصطلاحات الفنون). معالم و ارکان و افعال حج. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
تا بیابی گر بجویی از برای حج و غزو
در مناسک حکم حج و در سیر حکم غزا.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 34).
تا بیابد حاجی و غازی همی اندر دو اصل
در مناسک حکم حج وندر سیر حکم غزا.
سنائی (ایضاً ص 4).
خوانده اند از لوح دل شرح مناسک بهر آنک
در دل از خطیداﷲ صد دلستان دیده اند.
خاقانی.
گویی کانبوه حافظان مناسک
گرد در مسجدالحرام برآمد.
خاقانی.
سوی کعبه شد رخ برافروخته
حساب مناسک درآموخته.
نظامی.
قیام به شعایر و مناسک مقتضی وقع و تعظیم شرع باشد. (اخلاق ناصری). اگر بر سبیل تطوع خواهندکه حج گزارند در تعلیم مناسک آن با دیگر کتب رجوع نمایند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 339).
- مناسک الحج، عبادات حج و یا موضع عبادات حج. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- مناسک حج، رجوع به ترکیب قبل شود: چون آدم طواف آن خانه را کرده و مناسک حج را بدان بیاموخت و به عرفات بیرون بردش آدم یاد حوا نبود. (قصص الانبیاء ص 23).
پس گشته صدهزار زبان آفتاب وار
تا نسخۀ مناسک حج گردد از برش.
خاقانی.
بعد از وصول به مکۀ مبارکه از جبرئیل تعلیم گرفته به مناسک حج پرداخت. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 20). چون حضرت مقدس نبوی علیه السلام عزم اقامت مناسک حج جزم فرمود به قبایل عرب پیغام فرستاد که... (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 409)
لغت نامه دهخدا
ماشک بن یافث بن نوح و گمان می رود که نسل وی در نزدیکی چشمه ها و دجله سکونت داشتند و نسل ماشک با تجار صور تجارت می داشتند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه است که در بخش کوچصفهان شهرستان رشت واقع است و 1500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
قرض دار. وامدار. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). قرض دار را گویند و نشنک و نلشک نیز گفته اند، و ناشنک به کسر شین هم در رشیدی آورده اما در دیگر کتب به شین معجمه و کاف تازی بدون نون بعد شین نوشته اند. (آنندراج). آقای دکتر معین در برهان قاطع حاشیۀ ص 2166 ذیل کلمه نلشک (بر وزن سرشک به معنی وام دار و مقروض) آورده اند: در مؤید الفضلاء: ’نلشک، قرض دارو’، در زفان گویا: ’نلسک’ در اداه الفضلاء بجای ’قرض دارو’، ’قرض دار’ معنی شده، ’منبشک’ هم آمده، درسروری ’قرض دار و مرض دار’ معنی شده، و هم سروری همه این صور را آورده گوید: ’چون استشهادی نداشتیم هر دو را نوشتیم’ در رشیدی ’ناشگ’ و ’نشنگ’ هم آمده و غالب صور مزبور را نقل کرده گوید: ’چون هیچ کدام یافته نشد همه را ذکر کرده شد’ در فولرس: نلسک، نلشک، ناشک، نیشک هم به یک معنی آمده. (برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
جمع منسک، کرپانگاهان نیایگاهان آیین هنج، جمع منسک: عبادتها، جاهای عبادت. یا مناسک حج. اعمالی که هنگام حج انجام دهند مانند طواف کعبه سعی بین صفا و مروه اقامت در عرفات و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناسک
تصویر مناسک
((مَ س))
جمع منسک، آیین های عبادی
فرهنگ فارسی معین
آداب، آیین ها، سنن، عبادات، عبادت ها، منسک ها، مراسم، نیایش ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد
فرهنگ گویش مازندرانی