با هم نزد حاکم شدن و خصومت کردن با هم و کوشش و توان خود را درباختن در خصومت و پیکار، یعنی هر واحد نابود کردن حجت صاحب خود خواهد. (منتهی الارب). با هم نزد حاکم شدن و مخاصمت و محاجه کردن با کسی و حجت او را قطع و نابود کردن. (از اقرب الموارد). نافده منافده، با او نزد حاکم شد و خصومت کرد با او و کوشش و توان خود را درباخت در خصومت و پیکار او، یعنی نابود کردن حجت صاحب خود را خواست. (ناظم الاطباء)
با هم نزد حاکم شدن و خصومت کردن با هم و کوشش و توان خود را درباختن در خصومت و پیکار، یعنی هر واحد نابود کردن حجت صاحب خود خواهد. (منتهی الارب). با هم نزد حاکم شدن و مخاصمت و محاجه کردن با کسی و حجت او را قطع و نابود کردن. (از اقرب الموارد). نافده منافده، با او نزد حاکم شد و خصومت کرد با او و کوشش و توان خود را درباخت در خصومت و پیکار او، یعنی نابود کردن حجت صاحب خود را خواست. (ناظم الاطباء)
با هم پیش حاکم شدن، بر همدیگر نازیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گرو بستن به تاختن و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). گرو بستن به تاختن اسب و جز آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
با هم پیش حاکم شدن، بر همدیگر نازیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گرو بستن به تاختن و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). گرو بستن به تاختن اسب و جز آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
با کسی رویاروی جنگ کردن. (المصادر زوزنی). با کسی برابری کردن در حرب. (تاج المصادر بیهقی). به سوی یکدیگر آهنگ کردن در حرب، به انگشتان فال گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قرعه کردن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
با کسی رویاروی جنگ کردن. (المصادر زوزنی). با کسی برابری کردن در حرب. (تاج المصادر بیهقی). به سوی یکدیگر آهنگ کردن در حرب، به انگشتان فال گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قرعه کردن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
پیروان حسن صباح. (ناظم الاطباء). باطنیه. اسماعیلیه. هفت امامیان. سبعیه. حشاشین. تعلیمیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملاحده زحمت می دادند و لشکرها بدان سمت نامزد شده بود. (لباب الالباب چ نفیسی ص 488). آمدن لشکر ملاحده به مصاف وی و هزیمت کردن پیش ایشان هم در این سال. (تاریخ سیستان ص 395). آمدن امیر فرخشاه دیگر باره به سیستان... و آمدن لشکر ملاحده به سال پانصد و بیست و سه. (تاریخ سیستان ص 391). کشته شدن یمین الدوله بهرام شاه بن حرب بر دست ملاحده که به اسم فدائی بودند در بازار سراجان. (تاریخ سیستان ص 393). مقالت دوم در ذکر اسماعیلیان ایران معروف به ملاحده... (تاریخ گزیده چ لندن ج 2 ص 14). ازتخم او حسن صباح که اصل ملاحده بود بیافرید. (تاریخ گزیده چ لندن ص 81). از قصد و نکایت ملاحده خائف گشتند. (جهانگشای جوینی). چون ملاحده مناقشت و مخاصمت سلطان از سعی نظام الملک که وزیر مملکت بود می دیدند... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 2 ص 45). اتسز از رنود خوارزم بر منوال طریقۀ ملاحده دو کس را فریفته بود و روح ایشان خریده. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 2 ص 8). به قصد تخریب رباع و اقتلاع قلاع ملاحده به جانب قهستان رفت. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 2 ص 49). عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده. (گلستان). و قلعه ای محکم در آن ولایت است که ملاحده ساخته اند. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 146). گویند که در زمان سابق آن را ملاحده به فردوس کرده اند. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 199). و رجوع به مادۀ قبل و اسماعیلیه و باطنیه شود
پیروان حسن صباح. (ناظم الاطباء). باطنیه. اسماعیلیه. هفت امامیان. سبعیه. حشاشین. تعلیمیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملاحده زحمت می دادند و لشکرها بدان سمت نامزد شده بود. (لباب الالباب چ نفیسی ص 488). آمدن لشکر ملاحده به مصاف وی و هزیمت کردن پیش ایشان هم در این سال. (تاریخ سیستان ص 395). آمدن امیر فرخشاه دیگر باره به سیستان... و آمدن لشکر ملاحده به سال پانصد و بیست و سه. (تاریخ سیستان ص 391). کشته شدن یمین الدوله بهرام شاه بن حرب بر دست ملاحده که به اسم فدائی بودند در بازار سراجان. (تاریخ سیستان ص 393). مقالت دوم در ذکر اسماعیلیان ایران معروف به ملاحده... (تاریخ گزیده چ لندن ج 2 ص 14). ازتخم او حسن صباح که اصل ملاحده بود بیافرید. (تاریخ گزیده چ لندن ص 81). از قصد و نکایت ملاحده خائف گشتند. (جهانگشای جوینی). چون ملاحده مناقشت و مخاصمت سلطان از سعی نظام الملک که وزیر مملکت بود می دیدند... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 2 ص 45). اتسز از رنود خوارزم بر منوال طریقۀ ملاحده دو کس را فریفته بود و روح ایشان خریده. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 2 ص 8). به قصد تخریب رباع و اقتلاع قلاع ملاحده به جانب قهستان رفت. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 2 ص 49). عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده. (گلستان). و قلعه ای محکم در آن ولایت است که ملاحده ساخته اند. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 146). گویند که در زمان سابق آن را ملاحده به فردوس کرده اند. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 199). و رجوع به مادۀ قبل و اسماعیلیه و باطنیه شود
ملاحده. جمع واژۀ ملحد و این در اصل ملاحد بود تاء یعنی هاء در آخر به جهت تأکید معنی جمع زیاده کرده چرا که گاهی در آخر صیغۀ جمع منتهی الجموع و غیره تاء به جهت تأکید جمع زائد می آرند چنانکه ملائک و ملائکه و صیاقل و صیاقله جمع صیقل. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ ازتازی، مردمان ملحد و بی دین و از دین برگشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل و دو مادۀ بعد شود
ملاحده. جَمعِ واژۀ ملحد و این در اصل ملاحد بود تاء یعنی هاء در آخر به جهت تأکید معنی جمع زیاده کرده چرا که گاهی در آخر صیغۀ جمع منتهی الجموع و غیره تاء به جهت تأکید جمع زائد می آرند چنانکه ملائک و ملائکه و صیاقل و صیاقله جمع صیقل. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ ازتازی، مردمان ملحد و بی دین و از دین برگشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل و دو مادۀ بعد شود
در فارسی: مباعده و مباعدت: دور کردن، دور شدن، دوری دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی
در فارسی: مباعده و مباعدت: دور کردن، دور شدن، دوری دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی
ملاحده در فارسی، جمع ملحد، بی دینان و نامی که دشمنان بر پیروان حسن صباح نهاده بودند واژه در آغاز ملاحده بوده است جمع ملحد: منکران خدا بی دینان، پیروان حسن صباح را دشمنانشان بدین نام میخواندند
ملاحده در فارسی، جمع ملحد، بی دینان و نامی که دشمنان بر پیروان حسن صباح نهاده بودند واژه در آغاز ملاحده بوده است جمع ملحد: منکران خدا بی دینان، پیروان حسن صباح را دشمنانشان بدین نام میخواندند
پیوسندگان نام پیروان عبد الله ذی الجناحین که می گفتند روان خدا در پیامبراندمیده و سرانجام به عبد الله رسیده و او نمرده و هم چنان در بیوسیدن است (فضل بن شادان نیشابوری)
پیوسندگان نام پیروان عبد الله ذی الجناحین که می گفتند روان خدا در پیامبراندمیده و سرانجام به عبد الله رسیده و او نمرده و هم چنان در بیوسیدن است (فضل بن شادان نیشابوری)