آن زن که همه بچۀ نر زاید. (مهذب الاسماء). نرزاینده. (دستورالاخوان). زن که همه پسر زاید و عادتش پسر زادن باشد. (منتهی الارب) (از متن اللغه). و کذلک الرجل. (از اقرب الموارد). مرد و زنی که همیشه از او پسر حاصل شود. (فرهنگ خطی). مقابل مئناث. (یادداشت مؤلف). ج، مذاکیر. (مهذب الاسماء) ، زمینی که گیاه درشت و غلیظ و خشن رویاند یا در آن گیاه نروید و معنی نخستین غالب است. (از متن اللغه) : ارض مذکار، تنبت ذکورالبقل. (اقرب الموارد) ، فلات مذکار، دشت هولناک که در آن جز مردان دلاور نروند. (منتهی الارب). فلات هولناکی که آن را جز مردان نتوانند پیمود. گفته اند: و انفض الارض انها مذکار. (از اقرب الموارد)
آن زن که همه بچۀ نر زاید. (مهذب الاسماء). نرزاینده. (دستورالاخوان). زن که همه پسر زاید و عادتش پسر زادن باشد. (منتهی الارب) (از متن اللغه). و کذلک الرجل. (از اقرب الموارد). مرد و زنی که همیشه از او پسر حاصل شود. (فرهنگ خطی). مقابل مئناث. (یادداشت مؤلف). ج، مذاکیر. (مهذب الاسماء) ، زمینی که گیاه درشت و غلیظ و خشن رویاند یا در آن گیاه نروید و معنی نخستین غالب است. (از متن اللغه) : ارض مذکار، تنبت ذکورالبقل. (اقرب الموارد) ، فلات مذکار، دشت هولناک که در آن جز مردان دلاور نروند. (منتهی الارب). فلات هولناکی که آن را جز مردان نتوانند پیمود. گفته اند: و انفض الارض انها مذکار. (از اقرب الموارد)
ناحیه ای است از ولایت بدخشان. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). نام شهری از بدخشان. (ناظم الاطباء) : خبر رسید که اندر نواحی سمکار سر حصاری کرده ست با ستاره قران. مختاری غزنوی (از آنندراج)
ناحیه ای است از ولایت بدخشان. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). نام شهری از بدخشان. (ناظم الاطباء) : خبر رسید که اندر نواحی سمکار سر حصاری کرده ست با ستاره قران. مختاری غزنوی (از آنندراج)