جدول جو
جدول جو

معنی ممراح - جستجوی لغت در جدول جو

ممراح(مِ)
زمین زود گیاه روینده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زمین زود گیاه رویاننده. (آنندراج). زمین تربر. (مهذب الاسماء) ، چشم بسیاراشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، اسب نیک شادمان و خرامنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اسب نشاطی. (مهذب الاسماء). اسب نشیط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ممراض
تصویر ممراض
آنکه بسیار مریض شود
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
آنکه بسیار بیمار می گردد. (ناظم الاطباء). مرد سخت بیمارغنج. (منتهی الارب). بسیاربیماری. (دهار) (آنندراج). بیمارغنج. (صراح). بیمارگن. (مهذب الاسماء). بیمارناک. همیشه بیمار. بیمارژون. آنکه در برابر بیماریها ایستادگی و مقاومت نتواند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و در این ناحیت (بیهق) مردم ممراض کمتر بود. (تاریخ بیهق). چون مزاج ممراض که هرچند در ترتیب غذا و قاعده احتما شرط احتیاط بیشتر بجای آرد به اندک زیادتی که به کار برد زود از سمت اعتدال منحرف گردد. (مرزبان نامه ص 115). هرچه از آن جمله سریعالزوال بود مانند... خشم حلیم و صحت ممراض و غم و اندوه منبسط طبع و خجلت و حیا، آن را حال خوانند. (اساس الاقتباس ص 44)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَرْ رِ)
کرم ممرح، درخت رز برومند یا وادیج بسته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ)
فرس ممرح، اسب نیک شادمان و اسب نیک خرامنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نشیط. (اقرب الموارد). ممراح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
شب جای ستور. (منتهی الارب). موضعی که شتران به سوی آن روند و آرام گیرند. (غیاث اللغات). مأوی و آرامگاه و محل استراحت شبانگاهی شتر و گاو و اغنام. (از اقرب الموارد). مناخ. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نشاط. شادی. (غیاث اللغات). شادمانی وفیرندگی و خرامش. اسم است مصدر را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ماده شتری که شیر آن کف نکند. (ناظم الاطباء) ، ماده شتر که چرا کند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
درهم آمیخته کار. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آنکه کارهای وی درهم آمیخته و نااستوار است. (از اقرب الموارد) ، ناقه ای که بر بچۀ ناپخته افکندن خوی کرده باشد. (منتهی الارب). ماده شتر خوی کرده بر بچه افکندن. (ناظم الاطباء). ماده شتری که عادت به امراج (انداختن بچه) دارد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
چراگاه فراخ آب و علف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خصیب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
خرمابنی که غوره افکندن عادت وی باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ناقۀ شتاب رو. (منتهی الارب). ماده شتر شتاب رو. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). ماده شتری که سریع رفتن و پیش افتادن عادت وی باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آنکه زود شادمانه شود. (دهار). نیک شادمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ناقه ای که زود شیر کم کند. ج، متاریح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فیرنده و شادمان گردانیدن. گویند: امرحه الکلأ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شادمانه گردانیدن. (مصادر زوزنی). دنیده گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
به معنی قوت یا چاقی، مسکن ممرا که امیر اموری بود و این ممرا همان حبرون است. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به حبرون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از امراح
تصویر امراح
شادمان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممراض
تصویر ممراض
همیشه بیمار، بیمار غنج آنکه بسیار بیمار گردد، سخت بیمار: (... چون مزاج ممراض که هر چند در ترتیب غذا و قاعده احتما شرط احتیاط بیشتر بجای آرد باندک زیادتی که بکار برد زود از سمت اعتدال منحرف گردد) (مرزبان نامه. 1317 ص 115)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممران
تصویر ممران
مامیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممراض
تصویر ممراض
((مِ مْ))
سخت بیمار
فرهنگ فارسی معین