جدول جو
جدول جو

معنی ممتسح - جستجوی لغت در جدول جو

ممتسح
(مُ تَ سِ)
ممتسخ. آنکه شمشیر از نیام برمی کشد. (ناظم الاطباء). رجوع به امتساح و امتساخ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ مَسْ سِ)
آن که می مالد چیزی را بر روی چیزی. (ناظم الاطباء). رجوع به تمسح شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ نِ)
دهش گیرنده. (از منتهی الارب). آنکه انعام و عطیه می گیرد، آنکه فایده می برد، آنکه مال و نعمت می دهد. (ناظم الاطباء). روزی دهنده. (از منتهی الارب). رجوع به امتناح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَ)
نعت مفعولی از امتناح. (از منتهی الارب). توانگر و مالدار شده از جانب خدا. (ناظم الاطباء). رجوع به امتناح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
دروغ با راستی و حق آمیزنده. (از منتهی الارب). آمیزندۀ دروغ با راستی و صداقت. (ناظم الاطباء). رجوع به امتلاح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طِ)
رود بالاآمدۀ پرآب شده. (ناظم الاطباء). رود بلند و بسیارگردنده آب. (از منتهی الارب). رجوع به امتطاح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
تشنه. (ناظم الاطباء). تشنه شونده. (از منتهی الارب). رجوع به امتساء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
شمشیر از نیام برکشنده. (ناظم الاطباء). رجوع به امتسال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
چنگ درزننده. (ناظم الاطباء). رجوع به امتساک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
یک سو گردنده. (از منتهی الارب). یک سو شونده. (ناظم الاطباء). رجوع به امتساغ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
ممتسح. آنکه شمشیر از نیام برمی کشد. (ناظم الاطباء). رجوع به امتساخ و امتساح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
نعت فاعلی از امتداح. ستایش کننده. (آنندراج). ستاینده. (از منتهی الارب). ستایش کننده و ستاینده، زمین یا تهیگاه گشاد و فراخ. (ناظم الاطباء). زمین یا تهیگاه گشاد و فراخ گردنده. (از منتهی الارب). رجوع به امتداح شود
لغت نامه دهخدا
کیلۀ گیل. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مِ سَ)
سخت دروغگوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دروغگوی. (آنندراج). کذاب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ممتدح
تصویر ممتدح
ستایشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممسح
تصویر ممسح
دروغگوی
فرهنگ لغت هوشیار