جدول جو
جدول جو

معنی ممأاه - جستجوی لغت در جدول جو

ممأاه
(عَ)
با هم شرط کردن بر صد. (آنندراج) : شارطته ممأاه، با او شرط کردم بر صد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ)
ملاعبت کردن با یکدیگر که مذی آورد. (منتهی الارب). مذاء، نرمی و سستی کردن. (منتهی الارب). رجوع به مذاء شود
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ)
از ’ب رء’، با هم جدا گردیدن و با زن صلح کردن بر جدائی. (منتهی الارب). صلح کردن با زن خود بر جدائی و تفریق. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم مبارات شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان میرده است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 200 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
واحد سمانی. یک بلدرچین. (ناظم الاطباء). رجوع به سمان، سمانی و سمانه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ صَ)
فروداشتن. (زوزنی) : طمأن ظهره، پست و برابر نمود پشت را، طمأن من الامر، آرامید از کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دشمنی کردن و تباهی انداختن و فتنه انگیختن میان مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). فساد کردن و دشمنی انداختن میان مردم. (از اقرب الموارد). مئار. (منتهی الارب) ، فخر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برابری نمودن با کسی در کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مأره فی فعله، برابری کرد با او در کار وی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ جَ)
با اندیشه کاری کردن. (منتهی الارب). دراندیشیدن در کاری. (از شرح قاموس). اندیشیدن در کاری. (از اقرب الموارد). مئان. (منتهی الارب). مأن فی الامر ممأنه و مئاناً، با اندیشه و تفکر کرد آن کار را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
پر کردن. (منتهی الارب). مداء. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مداء شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از ’ب ری’، برابری و نبرد نمودن با کسی در کاری. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به معنی اول مبارات و مباراءه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مراء. (منتهی الارب). پیکار نمودن. جدال کردن. عداوت نمودن. (از آنندراج). جدال و منازعه و لجاجت. (از اقرب الموارد). با کسی ستیهیدن. (دهار) (ترجمان القرآن) (دستور اللغه) (از مجمل اللغه). با کسی بستیهیدن. (مصادر زوزنی). جدل کردن. افساد. دشمنی افکندن میان کسان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : من علامات اللئیم المماراه و السفه. (شرح مقامات شریشی) ، (اصطلاح فقه) در اصطلاح فقه، مجادله در سخن به قصد اظهار فضل و یا اثبات غلبه. مماراه غیرجائز و نامشروع است. رجوع به ممارات شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ)
با هم رفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی رفتن. (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). با کسی رفتن و همراهی کردن. (آنندراج). رجوع به مماشات شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
یارمندی نمودن بر کاری. (منتهی الارب) (صراح). مساعدت. (از اقرب الموارد). معاونت. (مصادر زوزنی). یاری کردن
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پاداش دادن و لازم گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مجازات دادن و لازم گرفتن. (از اقرب الموارد) ، زمان دادن و دراز کشیدن وانتظار کشیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ داشتن و انتظار کشیدن کسی را. مطاوله و انتظار از بهر کسی. (از اقرب الموارد). چشم داشتن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). دراز کردن و انتظار کشیدن. (آنندراج) ، مدارا نمودن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با همدیگر نوبت گذاشتن در سواری. (ناظم الاطباء). همدیگر به نوبت سوار شدن بر راحله. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دیوثی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
از ’ش ء و’، با کسی پیشی گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نبرد کردن با کسی در دویدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گذشتها و ماجراها. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محاباه
تصویر محاباه
محابا و محابات در فارسی: پروا، باک هراس، کرانجیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماراه
تصویر مماراه
ممارات در فارسی: پیکار، دشمنی رویداد ها
فرهنگ لغت هوشیار
پاداش دادن، گرو گرفتن، همپستایی: در سواری به پستا سوار شدن، دراز کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممالاه
تصویر ممالاه
ممالات در فارسی: یار مندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخازاه
تصویر مخازاه
مخازات در فارسی خوار کردن، رسوا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مجارات و مجارا در فارسی: راندن چیزی را، با هم رفتن، گفت و گو کردن، دست دست کردن (دفع الوقت کردن)، با هم برابر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
محامات در فارسی کرانجیگری (طرفداری) پشتیوانی داتگویی داد گزاری (وکالت دادگستری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاجاه
تصویر مجاجاه
مجاجات در فارسی، جمع مجاجه، افشره ها شیره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجازاه
تصویر مجازاه
مجازات در فارسی: پاد افرایش پاد فرایش کیفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاذاه
تصویر محاذاه
محاذات در فارسی: رو در رویی روبا رویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاکاه
تصویر محاکاه
محاکا و محاکات در فارسی: همداستانی، باز گفت، همانندی همسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهاه
تصویر مجاهاه
نبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباراه
تصویر مباراه
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباغاه
تصویر مباغاه
جهمرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباکاه
تصویر مباکاه
با هم گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماشاه
تصویر مماشاه
مماشات در فارسی: راه آمدن با کسی، ساز گاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهاه
تصویر مباهاه
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباداه
تصویر مباداه
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار