جدول جو
جدول جو

معنی ممالاءه - جستجوی لغت در جدول جو

ممالاءه
(عَ رَ)
اعانت نمودن و یارمندی کردن بر کاری. (ناظم الاطباء). یارمندی نمودن بر کاری. (آنندراج). ممالاه. ممالات. رجوع به ممالات و ممالاه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ نَ)
پرهیز کردن و نگاه داشتن. (از منتهی الارب) : رایاه مرایاءه، اتقاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
موافقت کردن با کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
سبق گفتن و درس کتاب کردن و با هم مذاکره کردن. قراء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مشارکت کردن در درس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ سا / عَ سَنْ)
با کسی دشمنی کردن. نواء. (تاج المصادر بیهقی). دشمنی کردن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مفاخرت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مفاخرت و معارضه کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَرْ وَ شَ)
دور شدن با هم و همسایگی گذاشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). ترک کردن همسایگی کسی و دوری کردن از او. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، همدیگر را خبر دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
مهاواه. رجوع به مهاواه شود
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لا)
سازواری نمودن با کسی در کاری. (از ناظم الاطباء). موافقت کردن با کسی در امری. (از اقرب الموارد). مهایاه. و رجوع به مهایات شود
لغت نامه دهخدا
(ظَ لِ)
پاداش دادن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). پاداش دادن کسی را. کفاء. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکافات و مکافاه شود، مانستن به کسی و مراقبه و نگاهبانی نمودن او را. (از منتهی الارب). مانا شدن به کسی و مراقبت نمودن از او و برابری کردن با او. (از ناظم الاطباء). همانند کسی شدن و با او برابری کردن و نظیر وی گردیدن ورقابت و مقابله کردن. (از اقرب الموارد) ، دور کردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برابر ایستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، باهم پی در پی نیزه زدن و گویند: کافأبین فارسین برمحه، ای طعن هذا ثم هذا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نحر کردن کسی پی در پی دو شتر را با هم و بلافاصله گویی که خواهدآن دو را در آن واحد ذبح کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
از ’ض ه ء’، مانند شدن. (منتهی الارب). مانندگی کردن با کسی یا با چیزی. (دهار) شبیه گشتن و مانند شدن. (ناظم الاطباء). مضاهاه. و قرء بهما: یضاهئون و یضاهون قول الذین کفروا.... (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نرمی کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مضاهاه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
مواضاه. با هم چیرگی جستن در پاکیزگی و خوبی. (ناظم الاطباء). و رجوع به مواضاه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
وطاء. (ناظم الاطباء). رجوع به وطاء و مواطاه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ناگاه برآمدن بر کسی و بی مهلت و درنگ گرفتن آن را. فجاء. (از ناظم الاطباء). ناگهان بر کسی حمله کردن چنانکه نداند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مفاجاه و مفاجات شود
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ)
سازواری کردن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). موائمه. موامئه و موائمه دو واژه اند و یا مقلوب یکدیگرند. (از منتهی الارب). لغتی است در موأمه. (از اقرب الموارد). و رجوع به موأمه شود
لغت نامه دهخدا
(شُ مُوو)
مدارا کردن با کسی. (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء) ، وداد و دوستی ورزیدن در معامله. (از متن اللغه). دوستانه و با سازواری معامله کردن: رافأه فی البیع، حاباه فیه و داراه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مداراه. رجوع به مداراه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
یارمندی نمودن بر کاری. (منتهی الارب) (صراح). مساعدت. (از اقرب الموارد). معاونت. (مصادر زوزنی). یاری کردن
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
برابری و نبرد نمودن. (آنندراج). معارضه کردن و پیشی گرفتن. (از ناظم الاطباء) ، صلاح کردن با زن خود بر جدائی. (آنندراج). مفارقت کردن و از وی جدا شدن. مصالحه کردن با زن بر جدائی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ)
با یکدیگر فحش گفتن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء). بد زبانی با یکدیگر کردن. مفاحشه. با یکدیگر فحش گفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
بر روی افتادن. (از منتهی الارب ذیل ج ن ء) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، گوژپشت گردیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
پرهیز کردن و ترسیدن از کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، نگریستن کسی را. (از منتهی الارب). مراقبت کردن. پاییدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، نگاه داشتن و نگاهبانی کسی کردن. (از منتهی الارب). حراست کردن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
از ’ش ط ء’، همدیگر بر کنار رودبار و مانند آن رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ فا)
انبوهی کردن. زحمت دادن. (صراح) (منتهی الارب). مزاحمه. دک. (متن اللغه). گرد آمدن قوم بر کسی. (صراح) (منتهی الارب) ، انبوه شدن دیون بر کسی. (از متن اللغه). زیاد شدن قرض ها
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ کَ)
از ’ب وء’، کشتن قاتل را بجای قتیل پس برابر ساختن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
از ’خ ب ء’، چیستان پرسیدن از یکدیگر. خابأته ماکذا، چیستان گفتم او را تا در غلط افکنم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
از ’خ س ء’، با هم سنگ اندازی کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
از ’ج ی ٔ’، نبرد کردن کسی را درآمدن، مقابل وموافق شدن. جیاء. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ممالاه
تصویر ممالاه
ممالات در فارسی: یار مندی
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مغالات در فارسی گران خریدن، گرانفروشی، در گذشتن: از اندازه، دور انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
معالات در فارسی: بر آمدن، بلند گرداندن، آشکار کردن مرگ کسی را، ستیزه در بلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماشاه
تصویر مماشاه
مماشات در فارسی: راه آمدن با کسی، ساز گاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماراه
تصویر مماراه
ممارات در فارسی: پیکار، دشمنی رویداد ها
فرهنگ لغت هوشیار
پاداش دادن، گرو گرفتن، همپستایی: در سواری به پستا سوار شدن، دراز کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممالخه
تصویر ممالخه
به هم پرداختن، دوستی کردن نرمی کردن
فرهنگ لغت هوشیار