بدی و منازعت کردن با یکدیگر و لازم گرفتن دشمن را. (منتهی الارب) (آنندراج). دشمنی کردن و دشنام دادن و بدی کردن و ستیزه نمودن. (از اقرب الموارد). مظاط. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
بدی و منازعت کردن با یکدیگر و لازم گرفتن دشمن را. (منتهی الارب) (آنندراج). دشمنی کردن و دشنام دادن و بدی کردن و ستیزه نمودن. (از اقرب الموارد). مِظاط. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
تردد کردن در روایی حاجت کسی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تردید کردن در بجا آوردن نیاز کسی. (از اقرب الموارد). اندیشه کردن در کاری. (تاج المصادر بیهقی)
تردد کردن در روایی حاجت کسی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تردید کردن در بجا آوردن نیاز کسی. (از اقرب الموارد). اندیشه کردن در کاری. (تاج المصادر بیهقی)
مماله: بخلاف لفظ کتاب و حساب و عتاب و امثال آن که هرچند در استعمال پارسی این کلمات البته مماله در لفظ آرند. (المعجم چ دانشگاه ص 234). رجوع به ممال و مماله شود تأنیث ممال. اماله شده، چنانکه مدید و اعتمید ممالۀ مداد و اعتماد است. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ممال و اماله شود
مماله: بخلاف لفظ کتاب و حساب و عتاب و امثال آن که هرچند در استعمال پارسی این کلمات البته مماله در لفظ آرند. (المعجم چ دانشگاه ص 234). رجوع به ممال و مماله شود تأنیث ممال. اماله شده، چنانکه مدید و اعتمید ممالۀ مداد و اعتماد است. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ممال و اماله شود
مماسه. یکدیگر را بسودن. تماس. (مصادر زوزنی). ملاقات و تلاقی دو چیز نه بتمامی بلکه به اطراف. سودن و خوردن سویی از جسم بسوی جسمی دیگر، چنانکه تداخلی روی ندهد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، مباضعه کردن. (مصادر زوزنی). جماع. مواقعه. آرمیدن با زن. و رجوع به مماسه شود
مماسه. یکدیگر را بسودن. تماس. (مصادر زوزنی). ملاقات و تلاقی دو چیز نه بتمامی بلکه به اطراف. سودن و خوردن سویی از جسم بسوی جسمی دیگر، چنانکه تداخلی روی ندهد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، مباضعه کردن. (مصادر زوزنی). جماع. مواقعه. آرمیدن با زن. و رجوع به مماسه شود
کشیده شدن. انجرار. (از اقرب الموارد). کشیدن. (ناظم الاطباء) ، کاویدن. (منتهی الارب) ، درپیچیدن بر کسی تا افکندن او را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). با کسی کاویدن تا بیفکنی او را. (تاج المصادر بیهقی) ، گذشتن و رفتن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به مرار شود
کشیده شدن. انجرار. (از اقرب الموارد). کشیدن. (ناظم الاطباء) ، کاویدن. (منتهی الارب) ، درپیچیدن بر کسی تا افکندن او را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). با کسی کاویدن تا بیفکنی او را. (تاج المصادر بیهقی) ، گذشتن و رفتن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به مرار شود
مماله در فارسی گراییده، خمیده، مونث ممال: (... بخلاف لفظ کتاب و حساب و عتاب و امثال آن که هر چند در استعمال پارسی این کلمات البته مماله در لفظ آرند) (المعجم. مد. چا. 234: 1)
مماله در فارسی گراییده، خمیده، مونث ممال: (... بخلاف لفظ کتاب و حساب و عتاب و امثال آن که هر چند در استعمال پارسی این کلمات البته مماله در لفظ آرند) (المعجم. مد. چا. 234: 1)