با هم نرمی نمودن در قول به فریب. (منتهی الارب) (آنندراج). ملایمت کردن در گفتار از بهر فریب دادن. (از اقرب الموارد). به فریب با هم نرمی نمودن در گفتار. (ناظم الاطباء) ، با کسی رفق کردن. (مصادر زوزنی). مساهله. (تاج المصادر بیهقی)
با هم نرمی نمودن در قول به فریب. (منتهی الارب) (آنندراج). ملایمت کردن در گفتار از بهر فریب دادن. (از اقرب الموارد). به فریب با هم نرمی نمودن در گفتار. (ناظم الاطباء) ، با کسی رفق کردن. (مصادر زوزنی). مساهله. (تاج المصادر بیهقی)
مماسه. یکدیگر را بسودن. تماس. (مصادر زوزنی). ملاقات و تلاقی دو چیز نه بتمامی بلکه به اطراف. سودن و خوردن سویی از جسم بسوی جسمی دیگر، چنانکه تداخلی روی ندهد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، مباضعه کردن. (مصادر زوزنی). جماع. مواقعه. آرمیدن با زن. و رجوع به مماسه شود
مماسه. یکدیگر را بسودن. تماس. (مصادر زوزنی). ملاقات و تلاقی دو چیز نه بتمامی بلکه به اطراف. سودن و خوردن سویی از جسم بسوی جسمی دیگر، چنانکه تداخلی روی ندهد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، مباضعه کردن. (مصادر زوزنی). جماع. مواقعه. آرمیدن با زن. و رجوع به مماسه شود
ماله یعنی چیزی که بدان چیز دیگر را بمالند. (آنندراج) ، گل مالۀ معماران. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، مالۀ جولا. (مهذب الاسماء). غرواشه. (دهار) ، دستار روی خشک کننده. (یادداشت لغت نامه). رومال. و رجوع به دستار شود
ماله یعنی چیزی که بدان چیز دیگر را بمالند. (آنندراج) ، گل مالۀ معماران. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، مالۀ جولا. (مهذب الاسماء). غرواشه. (دهار) ، دستار روی خشک کننده. (یادداشت لغت نامه). رومال. و رجوع به دستار شود
همشیرگی و همسفرگی کردن و بر یکدیگر اعتماد نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). با هم خوردن. با هم نان و نمک خوردن. ملاح. (از اقرب الموارد). مؤاکله. رضاع. (تاج المصادر بیهقی)
همشیرگی و همسفرگی کردن و بر یکدیگر اعتماد نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). با هم خوردن. با هم نان و نمک خوردن. مِلاح. (از اقرب الموارد). مؤاکله. رضاع. (تاج المصادر بیهقی)