جدول جو
جدول جو

معنی ملکیه - جستجوی لغت در جدول جو

ملکیه
(مَ لَ کی یَ)
قوه ملکیه، قوه عاقله. قوه ناطقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به قوه عاقله ذیل ترکیب های قوه شود
تأنیث ملکی. (اقرب الموارد). رجوع به ملکی شود
لغت نامه دهخدا
ملکیه
(مَ لَ کی یَ)
نام فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد صلوات اﷲ علیهما. (ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). طایفه ای است از نصاری و به علت پیروی از ملک چنین لقبی یافتند. واحد آن ملکی ّ است و عامه ملکی ّ و ملکیّه نامند و آن غالباًبه اتباع کنیسۀ بطرسیۀ روم اطلاق می شود. (از اقرب الموارد). رجوع به ملکان و ملکائیه و ملکانیه شود
لغت نامه دهخدا
ملکیه
ملکیت در فارسی: فرشتگی ملکیه در فارسی: نیروی خرد روان گویا مونث ملکی یا قوت (قوه) ملکیه. قوت عاقله نور قدسی نفس ناطقه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملیکه
تصویر ملیکه
(دخترانه)
نام همسر عمر خطاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
(دخترانه)
همسر پادشاه، شهبانو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملکیت
تصویر ملکیت
حق تصرف، استعمال، انتفاع و انتقال که شخص در ملک خود و چیزی که متعلق به اوست در حدود مقررات قانون دارد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ یَ)
مؤنث مذکی. رجوع به مذکی شود، سحابه مذکیه، ابر در پی هم بارنده. (از متن اللغه). ابر باربار بارنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ کی یَ)
مؤنث محکی. (یادداشت مرحوم دهخدا). حکایت کرده شده. (غیاث) (آنندراج). رجوع به محکی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَکْ کَ مَ)
کلیچه به دست باز کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کلیچۀ به دست پهن کرده. (ناظم الاطباء) ، خف ملکمه، موزۀ پاره بردوخته. (مهذب الاسماء). و رجوع به ملکّم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ کُ وَ)
ملکوت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ملکوت شود
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ بُ دَ)
مأخوذ از تازی، فرشتگی و مانا به فرشته. (ناظم الاطباء). فرشته بودن. خوی و صفات فرشتگان داشتن: همچنان که آن کیمیا که گوهر آدمی را از خساست بهیمیت به صفا و نفاست ملکیت رساند... هم دشوار بود و هر کسی نداند. (کیمیای سعادت). هرگه که گوهر عقل در او به جنبش آید، ذات او به لباس ملکیت مکتسی شود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 100)
لغت نامه دهخدا
(کُ کَ دَ)
مأخوذ از تازی، مالکیت. تصرف و تملک. (از ناظم الاطباء) : از ملک بیرون است و تصدق است بر مسکینان در راه خدا و حرام است بر من آنکه برگردد همه آن یا بعضی از آن به ملکیت من. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318). باید که طریق تصرفات صاحب در هرچه موسوم بود به سمت ملکیت او الا ما حرم اﷲ مفتوح و مسلوک دارد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 240). اهل حقیقت بواسطۀ آنکه جملۀ اشیاء را در تصرف و ملکیت مالک الملک بینند امکان حوالت مالکیت با غیرروا ندارند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 375) ، (اصطلاح حقوق) رابطه ای است حقوقی بین شخص و چیز مادی (جاندار یا بی جان و منقول یا غیرمنقول) یا توابعچیز مادی (مانند منافع خانه یا اتومبیل) که به موجب این رابطه علی الاصول حق همه گونه بهره برداری از آن چیز را دارد مگر اموری که قانون استثنا کرده باشد. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی) ، حقیقت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ کَ)
تثنیۀ ملک. دوملک: ملکین مقربین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ ذَکْ کی یَ)
مؤنث مذکّی. رجوع به مذکّی شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا شهرستان فومن، در 6هزارگزی غرب صومعه سرا برسر راه صومعه سرا به گوراب زرمخ. در جلگه واقع و دارای 137 تن سکنه است. آبش از رود ماسوله و استخر. محصولش برنج، توتون، سیگار، ابریشم و شغل مردمش کرایه کشی و زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ کی یَ)
مؤنث فلکی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فلکی شود، علم راجع به فلک. ج، فلکیات. رجوع به فلکیات شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی از بخش حومه سوسنگرد است که در شهرستان دشت میشان واقع است و 750 تن سکنه دارد که از طایفۀ بنی طرف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لِ کی یَ)
پیروان مالک بن انس و مذهب مالکی بیشتر در مغرب اسلامی و حدودیمن شایع است. و رجوع به مالک بن انس و مالکی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ شَهْ)
مخفف ملکشاه:
ملکشه آب و آتش بود رفت آن آب و مرد آتش
کنون خاکستر و خاکی است مانده در سپاهانش.
خاقانی.
اتابک است ز بهر نظام گوهر ملک
ملکشهی که مجاهد نظام او زیبد.
خاقانی.
یک چند اگر برادر و مادرت رفته هم
صد چون ملکشهش گرو آستان شده.
خاقانی.
وآن ملک را که بد ملکشه نام
بود دین پروری چو خواجه نظام.
نظامی (هفت پیکر چ وحید دستگردی ص 32).
و رجوع به ملکشاه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ کِ)
دهی از دهستان حومه بخش لشت نشاست که در شهرستان رشت واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ بَ)
شتر مادۀ پرگوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَلْ وی یَ)
ملوی. (ناظم الاطباء). رجوع به ملوی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(مُیَ)
شکستگی سر به پوست تنک سر رسیده. (منتهی الارب). جراحتی که به پوست سر رسد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَطْ یَ / مَ لَ طی یَ)
شهری است در غرب فرات بسیار سرد و دارای میوه های بسیار و در زمینی هموار قرار گرفته و کوههای روم آن را احاطه کرده است. (از اقرب الموارد). شهری است در ترکیه، نزدیک فرات که 130000 تن سکنه دارد و همان ملیطن باستانی است. (از لاروس بزرگ). مهمترین ثغری است (به شام) که از این سوی کوه لکام است و میوه های وی همه مباح است و بی خداوند است. (حدود العالم). شهری است از بلاد روم در محاذات شام از بناهای اسکندر و جامع آن را صحابه بنا کرده اند. (از معجم البلدان). و رجوع به نزههالقلوب و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ کَ)
نامه. (منتهی الارب) (آنندراج). صحیفه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَکْ کَ کَ)
ناقه ملککه، ماده شتر فربه. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملکیت
تصویر ملکیت
مالکیت و تصرف و تملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحیه
تصویر ملحیه
نمکینه دوغی باشد که بر آن نمک و زیره و گشنیز کوفته ریخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های پنیرک که بنام خبازی بستانی نیز مشهور است و در آسیای غربی خصوصا فلسطین بفراوانی میروید ملوخیا ملوکیا ملوخیه بقله الیهودیه خبازی بستانی. توضیح در تداول عامه در ایران این گیاه را نیز پنیرک گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملهیه
تصویر ملهیه
مونث ملهی، جمع ملهیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلکیه
تصویر فلکیه
مونث فلکی سپهری سپهرین مونث فلکی: ارصاد فلکیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکیت
تصویر ملکیت
((مِ یَّ))
ملک بودن (رابطه ای است مشروع میان مالک و مملوک و ملک)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
شهبانو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصاحب، تملک، مالکیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مالکیّت
دیکشنری اردو به فارسی