جدول جو
جدول جو

معنی ملکوتیات - جستجوی لغت در جدول جو

ملکوتیات(مَ لَ تی یا)
جمع واژۀ ملکوتیه، تأنیث ملکوتی: هرچه ملکوتیات است بیخهای آن شجره تصور کن و هر چه جسمانیات است تنه شجره. (مرصادالعباد چ نجم الدوله ص 36). و رجوع به ملکوتی شود
لغت نامه دهخدا
ملکوتیات
جمع ملکوتیه، روانکردگان
تصویری از ملکوتیات
تصویر ملکوتیات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ لَ تی یَ)
تأنیث ملکوتی. رجوع به ملکوتی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
منسوب به ملکوت. روحانی. مجرد. آسمانی: ذات ملکوتی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لغت زند و پازند به معنی شهریار باشد و آن پادشاهی است که از همه پادشاهان زمان خود بزرگتر است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). هزوارش ملکوتا، ملنکوتا، ملکوتا و پهلوی شهردار (شهریار). (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
جمع عربی از کلمه هملخت فارسی... به معنی تخت کفش و گاهی تکه ای از چرم که با آن کفش کهنه را تعمیر کنند. وجه بهتر آن املکتات و هملختات است. (از دزی ج 2 ص 614)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملکوتیت
تصویر ملکوتیت
ملکوتی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبوتیات
تصویر سلبوتیات
آب ترگیان
فرهنگ لغت هوشیار
ملکوتیه در فارسی مونث ملکوتی خدایی آسمانی مونث ملکوتی، جمع ملکوتیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوتی
تصویر ملکوتی
ملکوتی در فارسی خدایی آسمانی منسوب به ملکوت آسمانی: (قیافه ای ملکوتی دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
آسمانی، روحانی، صمدانی، غیبی، قدسی، لاهوتی، الهی، الوهی، ایزدی، ربانی، یزدانی
متضاد: ناسوتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد