جدول جو
جدول جو

معنی ملکمیت - جستجوی لغت در جدول جو

ملکمیت
عزراییل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آیات قرآن کریم که معنی آن ها واضح و صریح است و محتاج به تاویل نیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملکیت
تصویر ملکیت
حق تصرف، استعمال، انتفاع و انتقال که شخص در ملک خود و چیزی که متعلق به اوست در حدود مقررات قانون دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملامست
تصویر ملامست
یکدیگر را لمس کردن، به هم دست مالیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملایمت
تصویر ملایمت
با نرمی رفتار کردن، سازگاری و خوش رویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملامتی
تصویر ملامتی
سزاوار ملامت و سرزنش، در تصوف ملامتیه
فرهنگ فارسی عمید
(کُ کَ دَ)
مأخوذ از تازی، مالکیت. تصرف و تملک. (از ناظم الاطباء) : از ملک بیرون است و تصدق است بر مسکینان در راه خدا و حرام است بر من آنکه برگردد همه آن یا بعضی از آن به ملکیت من. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318). باید که طریق تصرفات صاحب در هرچه موسوم بود به سمت ملکیت او الا ما حرم اﷲ مفتوح و مسلوک دارد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 240). اهل حقیقت بواسطۀ آنکه جملۀ اشیاء را در تصرف و ملکیت مالک الملک بینند امکان حوالت مالکیت با غیرروا ندارند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 375) ، (اصطلاح حقوق) رابطه ای است حقوقی بین شخص و چیز مادی (جاندار یا بی جان و منقول یا غیرمنقول) یا توابعچیز مادی (مانند منافع خانه یا اتومبیل) که به موجب این رابطه علی الاصول حق همه گونه بهره برداری از آن چیز را دارد مگر اموری که قانون استثنا کرده باشد. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی) ، حقیقت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ بُ دَ)
مأخوذ از تازی، فرشتگی و مانا به فرشته. (ناظم الاطباء). فرشته بودن. خوی و صفات فرشتگان داشتن: همچنان که آن کیمیا که گوهر آدمی را از خساست بهیمیت به صفا و نفاست ملکیت رساند... هم دشوار بود و هر کسی نداند. (کیمیای سعادت). هرگه که گوهر عقل در او به جنبش آید، ذات او به لباس ملکیت مکتسی شود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 100)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محکمات
تصویر محکمات
مقابل متشابهات، آیات روشن و آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوتی
تصویر ملکوتی
ملکوتی در فارسی خدایی آسمانی منسوب به ملکوت آسمانی: (قیافه ای ملکوتی دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوتیت
تصویر ملکوتیت
ملکوتی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملهم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جمع ملهم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته نادرست فارسی گویان به جای ملامی نکوهشی منسوب به ملامت، پیرو ملامتیه: (از پس کنیت سگی چیست بشهر نام ماک درد کش ملامتی سیم کش قلندری) (خاقانی. سج. 428) توضیح در عربی تاء مصدری و نظایر آن از آخر کلمات ملحق به یاء نسبت حذف شود و} ملامی {گویند اما در فارسی ملامتی و اباحتی بسیار استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملامست
تصویر ملامست
لمس کردن یکدیگر را دست مالیدن بهم
فرهنگ لغت هوشیار
موافقت مناسبت سازگاری، نرمی. توضیح دراصل ملاعمت بهمزه است و برای تبدیل همزه بیاء سبب و مجوزی نیست (دکترخیام پور نداب ص 100) چون مصدر مفاعله در تداول فارسی بکسر عین الفعل تلفظ میشود همزه مکسور را بدل بیاء کرده اند. سازواری، موافقت، مجازاً بمعنی نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاحیت
تصویر ملاحیت
عمل و شغل ملاح ملوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرکزیت
تصویر مرکزیت
تمرکز، مرکز بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محکمین
تصویر محکمین
جمع محکم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکیت
تصویر ملکیت
مالکیت و تصرف و تملک
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده همرازی همدلی محرم بودن: بخلوت خانه سلوت راه یافتند و چون دو هم آواز در پرده محرمیت ساخته چین از پیشانی امانی بگشودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرمیت
تصویر مجرمیت
مجرم بودن، گناهکار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
حقی است که انسان نسبت به شیئی دارد و میتواند هرگونه تصرفی در آن بکند بجز آنکه مورد استثنای قانون است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاکمیت
تصویر حاکمیت
حقی که سازمان ملل برای هر ملتی شناخته و پذیرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ایراختش محکوم شدن شخصی در مناظره یا در دادگاه: محکومیت... در دادگاه مسلم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرمیت
تصویر محرمیت
((مَ رَ یَّ))
محرم بودن
فرهنگ فارسی معین
((مِ))
جسمی است آلی که با الدئیدفرمیک تشکیل رزینی می دهد که در گرما قالب گیری می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملایمت
تصویر ملایمت
((مُ یِ مَ))
به نرمی رفتار کردن، خوشخویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرکزیت
تصویر مرکزیت
((مَ کَ یَّ))
مرکز بودن، تمرکز و تجمع امور در یک محل
فرهنگ فارسی معین
((مُ کَ))
آیاتی که معنی آن صریح بود و نیازمند به تأویل نباشد. جمع محکمه (محکم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکیت
تصویر ملکیت
((مِ یَّ))
ملک بودن (رابطه ای است مشروع میان مالک و مملوک و ملک)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
((لِ یَّ))
مالک بودن، مالکی. ضح حقی است که انسان نسبت به شیئی دارد و می تواند هرگونه تصرفی در آن بکند به جز آن چه که مورد استثنای قانون باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاکمیت
تصویر حاکمیت
((کِ یَّ))
حاکم بودن، مسلط بودن، اعمالی که دولت ها برای اعمال قدرت و حل مسایلی که به حفظ نظم عمومی وابسته است انجام دهند، ملی حقی است که سازمان ملل برای هر ملتی شناخته است و به موجب آن ملت ها باید برسرنوشت خود حاکم باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
داشتاری، از آنش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصاحب، تملک، مالکیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مالکیّت
دیکشنری اردو به فارسی