جدول جو
جدول جو

معنی ملوک - جستجوی لغت در جدول جو

ملوک
(دخترانه)
پادشاهان
تصویری از ملوک
تصویر ملوک
فرهنگ نامهای ایرانی
ملوک
ملک
ملوک لخمیین: ملوک حیره یا مناذره که در زمان خسرو پرویز منقرض شدند
تصویری از ملوک
تصویر ملوک
فرهنگ فارسی عمید
ملوک
(مُ)
جمع واژۀ ملک. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). جمع واژۀ ملک. پادشاهان. (ناظم الاطباء) :
اینجا بدین ناحیت زبان پارسی است و ملوکان این جانب ملوک عجم اند. (ترجمه تفسیر طبری).
چون که یکی تاج و بساک ملوک
باز یکی کوفتۀ آسیاست.
کسائی.
تیغ تو تیزتر که تیغ ملوک
تو تواناتر از همه ملکان.
فرخی.
هرکه بر درگه ملوک بود
از چنین کار با خدوک بود.
عنصری.
خورند از آنچه بماند ز من ملوک زمین
تو از پلیدی و مردار پر کنی ژاغر.
عنصری.
نوروز از این وطن سفری کرد چون ملک
آری سفر کنند ملوک بزرگوار.
منوچهری.
همیشه در فزع از وی سپاههای ملوک
چنان کجا به نواحی عقاب در خرچال.
زینبی.
مأمون آن کز ملوک دولت اسلام
هرگز چون او ندید تازی ودهقان.
ابوحنیفۀ اسکافی.
کار بدان جایگاه رسید که منوچهر از امیر مسعود عهدی و سوگندی خواست، چنانکه رسم است که میان ملوک باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 130). معاذاﷲ که خریدۀ نعمتهایشان باشد کسی و در پادشاهی ملوک این خاندان سخنی گوید. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 386). خصمان پیدا آمدند با لشکری سخت قوی با ساز و آلت تمام و تعبیه کرده بودند بر رسم ملوک. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 586). خداوند عالم شاهنشاه اعظم را از دو اصل بزرگوار... پدید آورد و او را به کرامتها و بزرگیها که ملوک جهان از آن خالی بودند آراسته گردانید. (سیاست نامه از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 15). پس آنچه بدان حاجت باشد ملوک را از دیدار خوب و خوی نیکوو عدل... او را به ارزانی داشت. (سیاست نامه ایضاً ص 15). این روزگار تاریخ روزگارهای گذشته گردد و طراز کردارهای ملوک پیشین شود. (سیاست نامه ایضاً ص 15).
شاهی که ملوک را ز عدلش بیم است
هفت اندامش صلاح هفت اقلیم است.
ابوالفرج رونی (دیوان چ چایکین ص 137).
پی آن بر ملک مبارک باد
پیشوای ملوک امام امم.
ابوالفرج رونی.
کیست امروز در جهان به از او
از ملوک جهان حدیث و قدیم.
ابوالفرج رونی.
بادا ز فخر و فر تو انس دل ملوک
بادا ز عیش و عمر تو جان جهانیان.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 462).
عبادت کنندت ملوک و ز بیمت
به اخلاص دارند خود را نمازی.
عثمان مختاری (دیوان ایضاً ص 508).
سپهر پایۀ تخت و زمانه حاجب بار
ستاره گوهر تاج و ملوک مدحت خوان.
عثمان مختاری (دیوان ایضاً ص 364).
مبشران فلک بانگ بر زمانه زدند
که بر ملوک بخوان کل من علیها فان.
عثمان مختاری (دیوان ایضاً ص 365).
هستی تو یادگار ملوک اندر این جهان
ملک همه ملوک ترا یادگار باد.
مسعودسعد.
زرشاه همه گوهرهای گدازنده است و زینت ملوک. (نوروزنامه). هارون گفت... اﷲ مگس را از بهر چه آفرید؟ شافعی گفت... خواری و بیچارگی ملوک زمین را. (کشف الاسرار ج 1 ص 118).
به خامۀ تو شود حجت فتوح روان
به نامۀ تو شود حاجت ملوک روا.
امیرمعزی.
عجب نباشد با همت چنین دستور
اگر ملوک، ملک را شوند خدمتگر.
امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 394).
چگونه بحری کز وی گهر برند ملوک
چگونه بحری کز وی خجل شوند بحار.
امیرمعزی (دیوان ایضاً ص 400).
من مردی ام از اهل دمشق... و از فرزندان ملوکم. (تاریخ بخارا). در خزاین ملوک هند کتابی است که از زبان مرغان و بهایم و وحوش و حشرات جمع کرده اند. (کلیله و دمنه). هرکه درگاه ملوک را لازم گیرد... هرآینه مراد خویش... او را استقبال واجب بیند. (کلیله و دمنه). اما غرض آن بود که حکمت همیشه عزیز بوده است، خاصه به نزدیک ملوک و اعیان. (کلیله و دمنه).
درگاه او ز جاه شده قبلۀ ملوک
میدان او ز فخر شده مقصد کبار.
عمعق.
شنیده ام که به ده سال جور و ظلم ملوک
به از دو روزۀ سرسام و فتنه و غوغاست.
عمعق (دیوان چ نفیسی ص 136).
امروز از ملوک عصر و امرای وقت در این باب او را یارنیست. (چهارمقاله). پس عامل نیشابور گفت متوکل نه از آن خلفا و ملوک بود که فرمان وی بر وی رد توان کرد. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 281). آدمی از... احوال و عمارات عالم و ملوک و ممالک چندان فایده یابد که از طریق مشاهدت در عمرهای دراز او را حاصل نیاید. (تاریخ بیهق ایضاً ص 17).
دو نعمت است مرا کان ملوک را نبود
به روز راحت شکر و به شام رنج شکیب.
انوری.
به ذروۀ ملکوت آی از نشیمن خاک
که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک.
جمال الدین عبدالرزاق.
نجوم قبله شناسند طاق ایوانت
ملوک سجده گذارند پیش پیغامت.
جمال الدین عبدالرزاق.
تو کیستی که نهی پای بر بساط ملوک
تو از کجا و حدیث خدایگان ز کجا.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 32).
شاهنشه ملوک قزل ارسلان که هست
از رای و روی او به سپهر انور آفتاب.
خاقانی.
ای جمع کرده مبدع کن در نهاد تو
هم سیرت ملایک و هم صورت ملوک.
ظهیر فاریابی.
اگر به کل ملوک جهان درآری سر
نبایدت مدد از هیچ انسی و جانی.
ظهیر فاریابی.
تویی که دامن همت به عرض گاه سخن
به روی جمله ملوک جهان برافشانی.
ظهیر فاریابی.
اعدل ملوک و افضل سلاطین... (سندبادنامه ص 8). گویند از ملوک عجم یکی بمرد و او را پسری بود خرد و شیر می خورد... (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 618). ملوک آل سامان می کوشیدند که او را به مقر عز خویش رسانند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 258). شمس المعالی قابوس در ایام خویش از ملوک اطراف و اکابر اقطار... مستثنی بود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاًصص 273- 274).
خنیاگر زن صریر دوک است
تیر آلت جعبۀ ملوک است.
نظامی.
به مجالست او ازمجالس ملوک و سلاطین شام و یمن اقتصار کرده بودم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 280). ملک گفت: مرا از گردنکشان ملوک و خسروان تاجدار دوستان بسیارند. (مرزبان نامه ایضاً ص 47). اگر از صحایف لطایفی که از قلم غیب نگار غرایب بارش که در خزاین ملوک جهان محفوظ و مکنون است باز گفته شود همانا... (مرزبان نامه ایضاً ص 9).
به نوبتند ملوک اندر این سپنج سرای
کنون که نوبت توست ای ملک به عدل گرای.
سعدی.
ملوک از نکونامی اندوختند
ز پیشینیان سیرت آموختند.
سعدی (بوستان).
اسکندر رومی را پرسیدند دیار مشرق و مغرب را به چه گرفتی که ملوک پیشین را خزاین و عمر و ملک بیش از این بود. (گلستان). و رجوع به ملک شود.
- ملوک اطراف، ملوک نواحی. پادشاهان همسایه. سلاطین همجوار: به روزگار پرویز چون که پیامبر ما را... امر آمد از سوی آسمان که سوی ملوک اطراف را کس فرست و دین بر ایشان عرضه کن. (ترجمه تاریخ طبری). و رجوع به ترکیب ملوک نواحی شود.
- ، مرازبه. مرزبانان. (از مفاتیح العلوم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اندر حدهای خراسان پادشاهانند و ایشان را ملوک اطراف خوانند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 89). رجوع به مرازبه و مرزبان شود.
- ملوک الطوایف. رجوع به ترکیب بعد شود.
- ملوک الطوایفی. رجوع به ترکیب ملوک طوایف شود.
- ملوک طوایف، امیران و فرمانروایانی که هر یک با استقلالی نسبی بر گوشه ای از مملکت حکومت کنند وپادشاهی بر این ملوک حکومت فائقه داشته باشد، نظیر:حکومت اشکانیان در ایران و حکومت فئودالها در دوران فئودالیته در اروپا: چون یعقوب اندرگذشت عصیان به دل کردند عمرو را و خواستند که ملوک طوایف گردند. (تاریخ سیستان).
زآن ملوک طوایف عظما
که چه گونه شدند جمله هبا.
سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 432).
کتاب یمینی از تصنیف عتبی... با قلت اجزا و خفت حجم مشتمل است بر شرح... برخی از احوال آل سامان و نبذی از ایام آل بویه و از اخبار و آثار ملوک طوایف و امراء اطراف. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 4). رجوع به ملوک الطوایف شود.
- ملوک طوایفی، ملوک الطوایفی، منسوب به ملوک طوایف، حکومت خان خانی. حکومت فرمانروایان و امیران مختلف در هر ناحیه از مملکتی با استقلال نسبی. رجوع به این دو ترکیب شود.
- ملوک نواحی، ملوک اطراف. پادشاهانی که در همسایگی کشور حکومت دارند. پادشاهان کشورهای مجاور: یکی از متعلقان واقف بود و ملک را اعلام کرد که فلان را حبس فرموده ای با ملوک نواحی مراسله دارد. (گلستان). رجوع به ترکیب ملوک اطراف شود.
، نامی است از نامهای زنان
لغت نامه دهخدا
ملوک
(مُ)
مجمع الجزایری است در اندونزی که بوسیلۀ دریای باندا و دریای ملوک از جزایر سلب جدا شده است و 790000 تن سکنه دارد و مهمترین این جزایر ’هالماهرا’ و ’سرام’ و ’آمبوان’ است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
ملوک
(مُ)
کتاب ملوک، نام کتابی از تورات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ورجوع به پادشاهان (کتاب...) در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
ملوک
پادشاهان، جمع ملک، جمع ملک، شهریاران، جمع ملک: پادشاهان
تصویری از ملوک
تصویر ملوک
فرهنگ لغت هوشیار
ملوک
((مُ))
جمع ملک، پادشاهان
تصویری از ملوک
تصویر ملوک
فرهنگ فارسی معین
ملوک
پادشاهان، شاهان، ملک ها
متضاد: رعایا، رعیت ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملوس
تصویر ملوس
(دخترانه)
قشنگ، ظریف و خوشگل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تلوک
تصویر تلوک
هدف، نشانۀ تیر
تکوک، ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند، بکوک، بلوتک، بلوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاک
تصویر ملاک
اصل و مایۀ چیزی که مبنای سنجش آن قرار می گیرد، معیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاک
تصویر ملاک
مالک ها، ارباب ها، صاحبان زمین، جمع واژۀ مالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلوک
تصویر سلوک
رفتار، روش، در پیش گرفتن راهی و در آن راه رفتن، در آمدن در جایی، سازش، در تصوف سیر در مراتب وجود برای وصول به کمال و نیل به حقیقت که از شرایط آن عزلت، ریاضت، عبادت، شب زنده داری و ترک شهوات است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملول
تصویر ملول
افسرده، اندوهگین، دل تنگ، بیزار، به ستوه آمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملوز
تصویر ملوز
دارای مغز بادام، بادامی شکل، شبیه بادام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاک
تصویر ملاک
کسی که ملک و زمین بسیار داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملوث
تصویر ملوث
پلید و آلوده شده، آلوده به پلیدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملوم
تصویر ملوم
ملامت شده، سرزنش شده، نکوهیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفلوک
تصویر مفلوک
فلک زده، بدبخت، بی چیز، عاجز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلوک
تصویر دلوک
مایل شدن آفتاب به سمت مغرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
نرم وقشنگ، زیبا، خوشگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملون
تصویر ملون
رنگ آمیزی شده، رنگ شده، رنگارنگ، در علوم ادبی ذوبحرین
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
به معنی ملکا است که مجتهد و فقیه و صاحب مذهب ترسایان باشد. (برهان) (آنندراج). رئیس ترسایان. (ناظم الاطباء). رجوع به ملکا شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ)
ملک. (منتهی الارب). تملک و تصرف. ملکیت. (از ناظم الاطباء). ملک. گویند: اقر بالملوکه، ای بالملک. (از اقرب الموارد) ، بندگی. عبودیت. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مأخوذاز تازی، منسوب به ملوک. پادشاهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
سنگ تابان گرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سنگ سیاه گرد. (از اقرب الموارد). و رجوع به دملوق شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
یکنوع زیتون وحشی. (ناظم الاطباء). قثاء بری را گویند و در بعضی نسخ تملول آمده است. (از لسان العجم شعوری ج 1 ص 282 الف). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اسم جمع به معنی ملوک. (از اقرب الموارد). پادشاهان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
ناحیه، ولایت، و به معنی توده و دسته هم آمده است فرانسوی همگروه این واژه را غیاث ترکی دانسته معین آن را پارسی و گروهی ده و روستا می داند کشورهایی که متحد بشوند و دارای مرام و روش سیاسی خاصی باشند: بلوک شرق بلوک غرب، جمعیت ها و دسته های همعقیده و دارای روش واحد
فرهنگ لغت هوشیار
آفتاب زردی خور نشین بویه آنچه برای خوشبو کردن بر تن زنند یا مالند فرو شدن آفتاب گشتن آفتاب وقت زوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوک
تصویر شلوک
زالو زلو
فرهنگ لغت هوشیار
را سپردن، پای سیر کردن جای را ورش بریش روش، رفتار رفتن در راهی، درآمدن در جایی، روش رفتار، طی مدارج خاص که سالک باید آنها را طی کند تا به مقام وصل و فنا برسد. از جمله این مدارج توبت و مجاهدت و خلوت و غزلت و ورع و صمت و رجا و غیره است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوک
تصویر حلوک
سیاه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوک
تصویر الوک
پیک، فرستادن، پیام پروانه، پیغام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفلوک
تصویر مفلوک
بیچاره، درمانده، بدبخت
فرهنگ واژه فارسی سره