جدول جو
جدول جو

معنی ملوذه - جستجوی لغت در جدول جو

ملوذه
(مِلْ وَ ذَ)
پناه جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) پناه جای و حصن و قلعه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ غَ)
فرومایگی و بیخردی و بدزبانی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مَلْ وِ / مِلْوِ / مُلْ وَ)
روزگار و زمان دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ ذَ)
رجوع به لوزه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی بزرگ به حلب. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَوْ وَ زَ)
تأنیث ملوز. بادامی: عین ملوزه، چشم بادامی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملوز (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
تابانی و نرمی. ضد خشونت. ملاسه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاسه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ)
زن گول کمینۀ بدزبان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ)
ملک. (منتهی الارب). تملک و تصرف. ملکیت. (از ناظم الاطباء). ملک. گویند: اقر بالملوکه، ای بالملک. (از اقرب الموارد) ، بندگی. عبودیت. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
زودسیر، واحد و جمع در این یکسان بود. (مهذب الاسماء). به ستوه آمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در آن یکسان و تاء برای مبالغه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَوْ وَ نَ)
تأنیث ملون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ملون شود
لغت نامه دهخدا
(مِلْ)
دهی از دهستان گورگ سردشت است که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 126 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَلْ وی یَ)
ملوی. (ناظم الاطباء). رجوع به ملوی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَوْ وَ ذَ)
تعویذ. حرز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
در پس یکدیگر پنهان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). همدیگر پناه گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). پناه گرفتن مر همدیگر را. لواذ. (ناظم الاطباء). پناه گرفتن بعضی به بعضی دیگر. (از اقرب الموارد) ، به هم کشتی گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، فریب دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مخالفت کردن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ لَ)
ملذ. (از اقرب الموارد). رجوع به ملذ (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ذَ / ذِ)
ثاهه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کده. (صحاح الفرس از یادداشت ایضاً) : ثاهه، ملاذه و بن دندان. (منتهی الارب). و رجوع به ملاز و ملازه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَذْ ذَ)
واحد ملاذّ. (از اقرب الموارد). رجوع به ملاذّ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملونه
تصویر ملونه
مونث ملون، جمع ملونات
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز شیرین و چرب (خواه لقمه و خواه سخنان خوب و دلکش)، فروتنی چاپلوسی تملق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملذه
تصویر ملذه
ورن (شهوت)
فرهنگ لغت هوشیار