جدول جو
جدول جو

معنی ملل - جستجوی لغت در جدول جو

ملل
به ستوه آمدن، بیزاری، ملال
تصویری از ملل
تصویر ملل
فرهنگ فارسی عمید
ملل
ملت ها، شریعت ها، کیش ها، آیین ها، پیروان ادیان، جمع واژۀ ملت
تصویری از ملل
تصویر ملل
فرهنگ فارسی عمید
ملل
(مَ لَ)
داغی است بر پس گوش متصل بناگوش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). داغ در پس گوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ملل
(مِ لَ)
جمع واژۀ ملت که به معنی دین و مذهب است و اطلاق ملت بر دین حق و باطل هر دو آمده. (غیاث) (آنندراج). ملتها و مردمانی که بر یک کیش و بر یک روش باشند. (ناظم الاطباء) : در حقیقت ادیان ملل تأمل می نمود و از فیضان الهام، اشعۀ انوار دین محمدی بر ضمیر منیرش ساطع ولامع گشت. (تاریخ غازان ص 78). و در همه مذاهب و ملل مسکرات منهی عنه و حرام است. (تاریخ غازان ص 325). جملۀ ادیان و ملل به ظهور و دین او منسوخ شد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 44).
- احسن الملل،بهترین ملتها. بهترین دینها. کنایه از دین مبین اسلام:
قفل اسطورۀ ارسطو را
بر در احسن الملل منهید.
خاقانی.
- ملل و نحل، به معنی دینها و مذهبها چه نحل جمعنحله است که به معنی مذهب سوای اسلام باشد. (غیاث) : علم تواریخ مرکب است از علم ادیان و علم ابدان اما آنچه تعلق به دین دارد شناختن... آنچه اندرکتب انبیاست علیهم السلام... و تفاصیل ملل و نحل و مذاهب و واضع هر یکی... (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 7). در همه چیزها اهل و ملل و نحل خلاف کرده اند، مگر در این قضیه که معصیت حق تعالی زیان کار است. (تاریخ بیهق ایضاً ص 287).
، جمع واژۀ ملت، به معنی گروهی از افراد انسانی که بر خاک معینی زندگی کنند و تابع یک حکومت باشند:
نصردول و زین ملل میر خراسان
اصل ظفر و فتح ابوالفتح مظفر.
امیرمعزی.
رجوع به ملت شود.
- ملل متحد، عنوانی ناشی از سرفصل منشورملل متحد که در سانفرانسیسکو به امضا رسیده (25 ژوئن 1945 میلادی) برای بوجود آوردن سازمان جهانی، معروف به سازمان ملل متحد و وصول به هدفهای آن. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
ملل
(عُ)
سیر برآمدن. (تاج المصادر بیهقی). ملال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : لاجرم خدر کسل و رعشۀ ملل سر انامل افتد، خامۀ خام از نگار کبریا و تحیات بازمی ماند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 270)
لغت نامه دهخدا
ملل
دین و مذهب، و اطلاق ملت بر دین حق و باطل هر دو آمده
تصویری از ملل
تصویر ملل
فرهنگ لغت هوشیار
ملل
((مَ لَ))
به ستوه آمدن، بیزار شدن
تصویری از ملل
تصویر ملل
فرهنگ فارسی معین
ملل
((مِ لَ))
جمع ملت
تصویری از ملل
تصویر ملل
فرهنگ فارسی معین
ملل
ملت ها، اقوام، قبایل، قبیله ها، خلق ها، قوم ها
متضاد: نحل، نحله ها، ادیان، مذاهب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مظل
تصویر مظل
سایه انداز، سایه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلل
تصویر زلل
در علم عروض اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند
لغزیدن و افتادن
از حق و صواب منحرف گشتن
لغزش، خطا
کمی، نقصان، کم و کاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبل
تصویر مبل
نوعی صندلی یک یا چندنفرۀ راحتی دارای پایه و دسته های چوبی و تشک و پشتی نرم، اسباب خانه از قبیل میز، صندلی، نیمکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مآل
تصویر مآل
جای بازگشت، حاصل، نتیجه، عاقبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلل
تصویر بلل
تر کردن با آب، تری، نمناکی، نم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدل
تصویر مدل
سبک یا شیوۀ ساختن چیزی مثلاً مدل ماشین، مدل خانه
طرح یا نمونه ای که چیزی را از روی آن می سازند، الگو
فرد یا شخصی که در تهیۀ یک اثر هنری، به عنوان الگو به کار گرفته شود
شخصی که از چهره یا اندام او، در کارهای هنری، آموزشی و تبلیغاتی استفاده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محل
تصویر محل
کسی که از احرام خارج شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبل
تصویر مبل
ریزنده، تر کننده، اشک بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذل
تصویر مذل
ذلیل کننده، خوار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطل
تصویر مطل
تاخیر کردن، درنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلل
تصویر خلل
خلّه ها، سوراخ ها، جمع واژۀ خلّه
خلل و فرج: سوراخ ها و گشادگی ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملل
تصویر تملل
در کیش و شریعت درآمدن، جزء ملت شدن، از بیماری یا اندوه بی تابی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
در کیش و شریعت درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خوی آوردن تب، گرم گردیدن درون استخوان، بی آرامی کردن از بیماری و از اندوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بخود پیچیدن از درد و غم. (از اقرب الموارد) ، یقال: هو یتملل اذا لم یستقر من الوجع کانه علی مله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تململ شود، ساختن چوب و قبضۀ شمشیر و چوب پشت کمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شتاب کردن در رفتار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تملل
تصویر تملل
جز ملت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلل
تصویر تلل
تری و نمناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلل
تصویر شلل
داغ جامه که به شستن نرود، خوشخوی آماده یاری، لنگدستی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حله، زیورها، جامه ها، برزک های (کتان) یمانی زیورها پیرایه ها، لباسهای نو جامه ها، بردهای یمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلل
تصویر جلل
امر عظیم، کار بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلل
تصویر زلل
بلغزیدن و سهو افتادن، سبک سرین گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلل
تصویر دلل
جمع دلال، کرشمه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلل
تصویر بلل
نمناکی، تری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلل
تصویر خلل
گشادگی میان دندانها ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محل
تصویر محل
جایگه، جا، جایگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مثل
تصویر مثل
مانند، نمونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجلل
تصویر مجلل
پرنما، پرشکوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدل
تصویر مدل
الگو
فرهنگ واژه فارسی سره