جدول جو
جدول جو

معنی ملقاع - جستجوی لغت در جدول جو

ملقاع(مِ)
زن فحش گوی بدزبان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ملقاع
بد زبان: زن
تصویری از ملقاع
تصویر ملقاع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
دشت بی نبات. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زمینی است که عقاب را بدو نسبت کنند. گویند: اودت بهم عقاب ملاع. و در واحد و جمع چنین گویند و آن شبیه است بدانچه گویند: طارت به العنقا و حلقت به عنقاء مغرب. یااز نعوت عقاب است یا عقاب ملاع، عقاب موشخوار است که کوچک باشد و کلا کموش را شکار کند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَقْ قا)
مگس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
موضعی است. (او هو تصحیف و الصواب بالفاء). (منتهی الارب). موضعی است به یمامه و آن باغ ونخلی است در شعر ابن ابی حازم. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
گلیم سطبر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِلْ)
ناقۀ زودتشنه شونده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملیاح شود، ناقه ای که درگذرد از شتران سپس آن بازگردد به سوی آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
جمع واژۀ ملقه. (از اقرب الموارد). رجوع به ملقه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
خامه. (منتهی الارب) (آنندراج). قلم و خامه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، منقاش و آن چیزی است از آهن که بدان موی برکنند به هندی موچنا. (منتهی الارب) (آنندراج). منقاش و موچینه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تننده. (منتهی الارب) (آنندراج). عنکبوت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، ملاقیط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شعبه سر زهدان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، ملاقی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
هر چیز استعمال شده و افکنده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
کلاسنگ. (تفلیسی). فلاخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی که بدان سنگ بیندازند و آن را چوپانان بکاردارند. ج، مقالیع. (از اقرب الموارد). قلماسنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بیل و ابزاری که بدان زمین را انباشته می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
به معنی سوزنده. (غیاث). و رجوع به التیاع شود، مجازاً، به معنی مشتاق و حریص. (غیاث) ، گرفتار عشق و دارای اندوه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
حریص. (متن اللغه) (اقرب الموارد). آزمند. (منتهی الارب). ج، مداقیع، الراضی بالدون، به کم خرسند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ لِقْ قا)
مرد بسیارسخن. تلقاعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرد بسیارآهوکننده مردم را. (از اقرب الموارد). رجوع به تلقاعه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لقاع
تصویر لقاع
مگس گز مگس گزنده گلیم ستبر مگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاع
تصویر ملاع
بیابان بی گیاه کویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملقاط
تصویر ملقاط
خامه کلک، مو چین، تننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقلاع
تصویر مقلاع
فلاخن از زینه ها فلاخن، جمع مقالیع
فرهنگ لغت هوشیار