جدول جو
جدول جو

معنی ملعون - جستجوی لغت در جدول جو

ملعون
رانده و دور شده از نیکی و رحمت، لعن و نفرین شده
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
فرهنگ فارسی عمید
ملعون
(مَ)
نفرین کرده. ج، ملاعین. (مهذب الاسماء). رانده و دورکرده از نیکی و رحمت. (منتهی الارب) (آنندراج). رانده شده و دورشده از نیکی و خوارشده و دشنام داده شده. (از اقرب الموارد). لعنت شده و دورشده از رحمت خدا ورانده شده. (ناظم الاطباء). لعین. بنفرین. رجیم. گجسته. گجستگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
سه حاکمکند اینجا چون غلبه همه دزد
می خواره و زن باره و ملعون و خسیس اند.
منجیک (از یادداشت ایضاً).
آن سگ ملعون برفت این سند را از خویشتن
تخم را مانند باشنگ ایدرش بر جای ماند.
منجیک (از یادداشت ایضاً).
درگه او قبلۀ بزرگان گردد
تا بچکد زهرۀ مخالف ملعون.
فرخی.
ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج
نامت فرخج و کنیت ملعونت بلفرخج.
لبیبی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فرود آید ز پشتش چون تو ملعون
شده کالفته چون خرسی خشینه.
لبیبی (از یادداشت ایضاً).
حاسد ملعون چرا روشندل و خندان شود
گر زمانی بخت خواجه تندی و صفرا کند.
منوچهری.
ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب
تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد.
منوچهری.
هجا کرده ست پنهان شاعران را
قریع کور ملعون چشم گشته.
عسجدی.
گر به دلت رغبت علوم الهی است
راه بگردان ز دیو ناکس ملعون.
ناصرخسرو.
پس نیست جای مؤمن پاکیزه
دوزخ که جای کافر ملعون است.
ناصرخسرو.
ای امتی که ملعون دجال کرّ کرد
گوش شما ز بس چلب و گونه گون شغب.
ناصرخسرو.
پس قاضی عبداﷲ... می خواست که حیلتی سازد تا دفع آن ملعون کند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 119).
آنکه دادی بوسه بر روی و قفای او رسول
گرد بر رویش نشست و شمر ملعون در قفا.
امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 37).
آنکه بگریزد ز لشکرگاه او مدبر بود
وآن که بدخواهد به فرزندان او ملعون شود.
امیر معزی (ایضاً ص 156).
بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری.
سنائی.
یا غلامی چند را از روی حسبت برگمار
تا شبیخون آورند و دفعاین ملعون کنند.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 626).
آن ملعون سر برآورد و گفت ای فرومایه چون آمدی و این چه حال است. (سمک عیار ج 1 ص 58).
بر عرش بد نوشته که ملعون شود کسی
برد آن گمان به هرکس و برخود گمان نبرد.
خاقانی.
باکوء انور به دست یابوء اعور فتاد
وای بر مردم از این نامردم ملعون کور.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 887).
جهد کن ای لعل بوده شاه را
تا نگردی مسخ و ملعون راه را.
عطار (مصیبت نامه چ نورانی وصال ص 12).
همه به دعوی عصمت برآمده چو ملک
ولیک بوده چو ابلیس در ازل ملعون.
ظهیرفاریابی.
طوطیی را با زاغی در قفس کردند... می گفت این چه طلعت مکروه است و هیأت ممقوت و منظر ملعون. (گلستان).
زاغ ملعون ازآن خسیس تر است
که فرستند باز بر اثرش.
سعدی.
لاجرم مهجور و ملعون ابد بماند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 414) ، آنکه از بهرۀ خود بیشتر ببرد، ضد مغبون. (ناظم الاطباء) ، عرب به هر طعام زیانبخش گوید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ملعون
نفرین کرده، لعنت شده
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
فرهنگ لغت هوشیار
ملعون
((مَ))
لعنت شده، نفرین شده
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
فرهنگ فارسی معین
ملعون
گجسته
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
فرهنگ واژه فارسی سره
ملعون
عاق، گجسته، لعنتی، لعن شده، نفرین شده، منفور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ملعون
ملعونٌ
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به عربی
ملعون
Cursed, Cursedly
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ملعون
maudit, mauditement
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ملعون
maldito, malditamente
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ملعون
amaldiçoado, malditamente
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ملعون
verflucht
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به آلمانی
ملعون
przeklęty
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به لهستانی
ملعون
проклятый , проклято
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به روسی
ملعون
проклятий , проклято
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ملعون
ملعون، نفرین شده
دیکشنری اردو به فارسی
ملعون
অভিশপ্ত , অভিশপ্তভাবে
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به بنگالی
ملعون
ملعون , بددعا کے طور پر
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به اردو
ملعون
ถูกสาป , อย่างถูกสาป
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به تایلندی
ملعون
laani, kwa laana
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ملعون
呪われた , 呪われたように
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ملعون
被诅咒的 , 诅咒地
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به چینی
ملعون
מקולל
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به عبری
ملعون
vervloekt
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به هلندی
ملعون
lanetli, lanetli bir şekilde
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ملعون
terkutuk, dengan kutukan
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ملعون
शापित , शापित रूप से
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به هندی
ملعون
maledetto, maledettamente
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ملعون
저주받은 , 저주받은 듯이
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مطعون
تصویر مطعون
کسی که با نیزه مضروب شده، طعنه زده شده، مورد طعن و سرزنش قرارگرفته، سرزنش شده، طاعون زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملسون
تصویر ملسون
کذاب، دروغ گو، خوش صحبت، شیرین زبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملعونه
تصویر ملعونه
ملعون، رانده و دور شده از نیکی و رحمت، لعن و نفرین شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نَ)
مؤنث ملعون. (ناظم الاطباء). رجوع به ملعون و مادۀ بعد شود.
- الشجرهالملعونه، درخت زقوم که درختی است در دوزخ. والشجره الملعونه (فی القرآن) ، بنی امیه. (ناظم الاطباء). الشجره الملعونه در قول قرآن، گویند درخت زقوم است که خورندۀ آن ملعون است و یا چیزی است که هرکه آن را چشد ناپسند دارد و لعنت کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ / نِ)
مأخوذ از تازی، زن ملعون. (ناظم الاطباء). مؤنث ملعون. ملعونه: دایۀ ملعونه بفرمود تا اسب را بیاوردند. (سمک عیار ج 1 ص 42). و رجوع به ملعون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملعونه
تصویر ملعونه
ملعونه در فارسی مونث ملعونه گجسته زن مونث ملعون: (و دایه ملعونه بفرمود تا اسب را بیاوردند ) (سمک عیار 42: 1)، جمع ملعونات
فرهنگ لغت هوشیار