آنکه هر کسی براند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که هرکس وی را براند و او را لعنت کند. (ناظم الاطباء). کسی که همه او را لعنت کنند. (از اقرب الموارد)
آنکه هر کسی براند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که هرکس وی را براند و او را لعنت کند. (ناظم الاطباء). کسی که همه او را لعنت کنند. (از اقرب الموارد)
استخوان پیوندپذیرفتۀ بازشکسته. (منتهی الارب). استخوان پیوندپذیرفته بعد شکسته. (آنندراج). استخوان شکسته شده بعد از پیوند پذیرفتن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
استخوان پیوندپذیرفتۀ بازشکسته. (منتهی الارب). استخوان پیوندپذیرفته بعد شکسته. (آنندراج). استخوان شکسته شده بعد از پیوند پذیرفتن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
راه کوفته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). راه کوفته و راه آمد و شد. (ناظم الاطباء) ، منزل مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). مسکن و منزل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سبب لعنت. (منتهی الارب) (آنندراج). هر چیز که سبب لعنت گردد. (ناظم الاطباء) ، پلیدی و حدث. (منتهی الارب) (آنندراج). پلیدی و جای قضای حاجت. ج، ملاعن. و فی الحدیث: اتقوا الملاعن الثلاث، بپرهیزید از سه چیز که موجب لعنت است یعنی از تغوط کردن در راه عبور و آمدوشد و در سایۀ درخت و در کنار جوی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
راه کوفته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). راه کوفته و راه آمد و شد. (ناظم الاطباء) ، منزل مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). مسکن و منزل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سبب لعنت. (منتهی الارب) (آنندراج). هر چیز که سبب لعنت گردد. (ناظم الاطباء) ، پلیدی و حدث. (منتهی الارب) (آنندراج). پلیدی و جای قضای حاجت. ج، ملاعن. و فی الحدیث: اتقوا الملاعن الثلاث، بپرهیزید از سه چیز که موجب لعنت است یعنی از تغوط کردن در راه عبور و آمدوشد و در سایۀ درخت و در کنار جوی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
طلبکارخواری کسی. یقال جأه متعنتاً، ای طالباً زلته . (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سهو و خطای کسی جوینده و عیب گیرنده. (آنندراج) (غیاث). آن که خواهان خواری و ذلت کسی باشد. (ناظم الاطباء) : و ترا همچنین فضل است و دیانت و تقوا و امانت اما متعنتان در کمین اند و مدعیان گوشه نشین، اگر آنچه حسن سیرت تست به خلاف آن تقریر کنند. (گلستان کلیات سعدی چ مصفا ص 23). و متعنتان راکه اشاره به کشتن او همی کردند گفت... (گلستان)
طلبکارخواری کسی. یقال جأه ُ متعنتاً، ای طالباً زلته ُ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سهو و خطای کسی جوینده و عیب گیرنده. (آنندراج) (غیاث). آن که خواهان خواری و ذلت کسی باشد. (ناظم الاطباء) : و ترا همچنین فضل است و دیانت و تقوا و امانت اما متعنتان در کمین اند و مدعیان گوشه نشین، اگر آنچه حسن سیرت تست به خلاف آن تقریر کنند. (گلستان کلیات سعدی چ مصفا ص 23). و متعنتان راکه اشاره به کشتن او همی کردند گفت... (گلستان)
آکجوی نکوهنده جوینده سهو و خطای دیگری عیب گیرنده سرزنش کننده: ... تا هر نا محرم نا اهلی با سرار قدم بینانگردد و دست هر متعنتی بدریافت آن نرسد جمع متعنتین
آکجوی نکوهنده جوینده سهو و خطای دیگری عیب گیرنده سرزنش کننده: ... تا هر نا محرم نا اهلی با سرار قدم بینانگردد و دست هر متعنتی بدریافت آن نرسد جمع متعنتین