جدول جو
جدول جو

معنی ملطوط - جستجوی لغت در جدول جو

ملطوط(مَ)
ترس ملطوط، سپر واژگون. (ناظم الاطباء). سپر بر روی افتاده و واژگون. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
طپانچه زده. (منتهی الارب). تپانچه زده و سیلی خورده. (ناظم الاطباء) : از آن هر دیده گریان و هر اشک ناروان روان گردد و هر رخساره خراشیده و هر گریبان چاک و هر سینه ملطوم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 444) ، اسب سپیدرخسار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
آمیخته نسب گردیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
لواط کرده شده. (ناظم الاطباء). مأبون. مخنث. پسر بد. پسری که با اوعمل غیرطبیعی کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ ملط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ملط شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دستاس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آسیای دیگ افزارسای. (منتهی الارب) (آنندراج). آسیایی که در آن روغن بزرها را می گیرند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کنجدآس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دستۀ دستاس. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کرانۀ رودبار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و قول ابن مسعود: ’هذا الملطاط طریق بقیه المؤمنین هرابا من الدجال’، یعنی به شاطی ٔ الفرات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کنارۀ دریا. (مهذب الاسماء). کرانۀ دریا و ساحل آن، کرانۀ سر کوه بلند برآمده و جانب آن، راه پیدا و پاسپرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چوبۀ نان پز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تیرک نانوا. (ناظم الاطباء) ، مالۀ گلکاران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مالۀ گلکاری. (ناظم الاطباء) ، تندی دراز میانۀ سر شتر که به کرانۀ چیزی ماند، کرانۀ سر یا همه سر یا پوست آن یا هر پاره از سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آن جراحت که بر آن پوست تنک رسد که زیر استخوان سر بود. (مهذب الاسماء). شکستگی سر تا پوست تنک سر رسیده یا شکستگی که تا دماغ رسد. ملطاه. ملطاء. ملطی ̍. (منتهی الارب). شکستگی سر که تا پوست تنک آن رسیده و شکستگی که تا دماغ رسد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دیناقوس است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آلوده و چرکین وضع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از زمین برگرفته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بچۀ نوزادۀ بر زمین افکنده. (منتهی الارب) (آنندراج). لقیط و از زمین برگرفته. (ناظم الاطباء). کودک نوزادی که بر زمین افکنند و برداشته شود. ج، ملاقیط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مغلوب در کردار و گفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مغلوب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سعر مقطوط، نرخ گران. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
پسرخوانده کسی را. (آنندراج). کسی که دارای پسرخوانده باشد، چسبیده و ملصق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زکام زده. (آنندراج) (از منتهی الارب). زکام زده و گرفتار زکام. (ناظم الاطباء).
- ملبوطبه، زکام زده. (از اقرب الموارد).
- ، رجل ملبوطبه، مرد سرگردان کار خویش. (از اقرب الموارد).
، زمین افکنده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خطی. کتاب خطی. مخطوطات، کتب خطی، مقابل چاپی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خط کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شیارشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). حفرکرده شده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کم کرده شده. (منتهی الارب) ، رجل محطوطالقدر، مرد پست قدر و فرومایه و در پست ترین رتبه واقع شده، الیه محطوط، سرین پست، جاریه محطوطالمتنین، دختر پست شکم که پشت وی دراز و هموار باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پرتگاه، دریا کنار، دلیر، پیشسرای، ور دنه، دسته دستاس، ماله ماله گلکاران، لبه دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوط
تصویر ملوط
لواط کرده شده، مابون، مخنث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحوط
تصویر ملحوط
نگریسته از کنج چشم
فرهنگ لغت هوشیار
امرد، خنیث، لواطه، مخنث
فرهنگ واژه مترادف متضاد