جدول جو
جدول جو

معنی ملطاس - جستجوی لغت در جدول جو

ملطاس
(مِ)
میتین سطبر و بزرگ که بدان سنگ شکنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملطس شود، سنگ بزرگ. ج، ملاطس. ملاطیس. (مهذب الاسماء) ، سنگ که به وی خستۀ خرما کوبند. (منتهی الارب) (آنندراج). سنگی که بدان هستۀ خرما کوبند. ج، ملاطیس. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، صخرۀ پهن. و گویند: ضربه بالملطاس. (از اقرب الموارد) ، تبر دراز سرتیز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ملطاس
غلتک: پتک سنگ کوب سنگ شکن کلنگ تیشه
تصویری از ملطاس
تصویر ملطاس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شیرۀ چغندر قند یا نیشکر که در کارخانه های قندسازی گرفته می شود و آن را به صورت شکر یا قند در می آورند
فرهنگ فارسی عمید
(مِ طَ)
میتین سطبر و بزرگ که بدان سنگ شکنند. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به ملطاس شود، سنگی که بدان خستۀ خرما کوبند. ملطاس. ج، ملاطس. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). سنگی که با آن هسته کوبند. (از اقرب الموارد) ، آنچه بدان آسیاها را سوراخ کنند. (از اقرب الموارد) ، سپل شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سم اسب شوخ گرفتۀ سخت شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سم سخت راه سپرنده. ج، ملاطس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
تفاله و ثفل چغندر که قند آن را برای کار خانه قندسازی گرفته باشند. شیرۀ سرخی که در آخر از چغندر قند ماند و آن را تکریر و تصفیه نکنند چه خرج آن بیش از دخل بود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شیره ای است غلیظ و غیر قابل متبلور شدن (قند شدن) که از ته ماندۀ کارخانه های قند حاصل می گردد و رنگ آن زرد تند و گاهی قهوه ای روشن و زمانی هم تقریباً سیاه است و دو نوع از آن به طورکلی به دست می آید ملاس نیشکر و ملاس چغندر که هریک بین 40 و 60 درصد وزن خود محتوی قند قابل متبلور شدن می باشند که با تجدید پخت قند از آن استخراج کنند که یک قسمت از آن قند به دست آمدۀ تازه است و قسمت دیگر ملاس بسیار تیره و سیاه و ناخالص. عمل دوباره در آتش گذاشتن باز هم تبلورهای قندی تازه به دست می دهد ولی باید دانست که فقط برای عرق گرفتن مفید خواهد بود. ملاس های نیشکر را در بعضی جاها کشاورزان برای به دست آوردن ’عرق’ و ’روم’ به کار می برند. و نیز کارخانه های شیرینی سازی و مرباسازی به جای به کاربردن قند یا شکراز ملاسهای یادشده استفاده می کنند. به طور کلی ملاس چغندر از اصل تلخ است و فقط برای به دست آوردن الکلهای پست و همچنین برای به دست آوردن پطاس و نمک قلیایی و علوفه به کار می آید. ملاس مادۀ غذایی خوبی برای چارپایان است و آن را هم به صورت طبیعی (ملاس سبز) و هم به صورت ترکیب شده با دیگر مواد غذائی چون کنجاله، آرد بزرک یا تخم پنبۀ روغن گرفته و جز اینها به کار می برند. ملاس سبز هم مرکب است از یک قسمت ملاس و دو قسمت آب با مقداری علوفۀ خشک. ملاس چه به صورت ملاس سبزو چه به صورت غذایی از ملاس، برای مداوای نفخ ریوی اسب بسیار مفید و مؤثر است و در طب به عنوان مادۀ جاذب ادویه برای ساختن معجون به کار می آید. (از لاروس بزرگ). این لغت، گاهی در تداول ’ملاس’ تلفظ می شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آن جراحت که بدان پوست تنک رسد که زبر استخوان سر بود. (مهذب الاسماء). سرشکستگی که تا پوست تنک رسد. ملطاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اگر جراحت (شکستگی سر) بدان پوست رسد که بر استخوان پوشیده است آن را السمحاق گویند و الملطاء نیز گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، پوست تنک میان گوشت و استخوان سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، شکستگی که تا دماغ رسد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مؤنث املط. یعنی زنی که اندامش بی موی باشد. ج، ملط. (ناظم الاطباء). و رجوع به املط شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دستاس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آسیای دیگ افزارسای. (منتهی الارب) (آنندراج). آسیایی که در آن روغن بزرها را می گیرند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کنجدآس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دستۀ دستاس. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کرانۀ رودبار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و قول ابن مسعود: ’هذا الملطاط طریق بقیه المؤمنین هرابا من الدجال’، یعنی به شاطی ٔ الفرات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کنارۀ دریا. (مهذب الاسماء). کرانۀ دریا و ساحل آن، کرانۀ سر کوه بلند برآمده و جانب آن، راه پیدا و پاسپرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چوبۀ نان پز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تیرک نانوا. (ناظم الاطباء) ، مالۀ گلکاران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مالۀ گلکاری. (ناظم الاطباء) ، تندی دراز میانۀ سر شتر که به کرانۀ چیزی ماند، کرانۀ سر یا همه سر یا پوست آن یا هر پاره از سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آن جراحت که بر آن پوست تنک رسد که زیر استخوان سر بود. (مهذب الاسماء). شکستگی سر تا پوست تنک سر رسیده یا شکستگی که تا دماغ رسد. ملطاه. ملطاء. ملطی ̍. (منتهی الارب). شکستگی سر که تا پوست تنک آن رسیده و شکستگی که تا دماغ رسد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دیناقوس است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
رجوع به ملطاط (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا
مشطالغول و آن به کوهستان های بلند روید و شاخهای باریک دارد و گل و میوه نیارد و برگش به برگ گشنیز ماند و گویند سه اوقیه آشامیدن آن در گزیدگی سگ هار سودمند بود. (ابن البیطار از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاه مشطالغول. (از دزی ج 2 ص 613)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
در ابیات ملحقۀ نصاب به معنی قلم آورده، و دردیگر کتب یافته نشد. (غیاث) (آنندراج) :
الماس قلمتراش و ملماس قلم
انقاس مداد و نام جنسش حبر است.
(نصاب الصبیان چ برلین، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ)
جمع واژۀ ملطس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملطس شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
چیزی همانند طاس که با آوای آن پرندگان را برمانند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
سر نرۀ سطبر درشت، یا سر نرۀ پهنا. (منتهی الارب). فلطوس
لغت نامه دهخدا
به فرنگی درخت خیار را نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی شکر لای مایع غلیظ شربتی شکل تیره رنگی که در کارخانه های قند سازی در نتیجه جوشاندن نیشکر و یا پس از استخراج شکر از جوشانده چغندر قند حاصل میشود. معمولا نتیجه جوشاندن نیشکر در حدود 40 یا 60 درصد قند قابل استخراج دارد و از آن جهت استخراج شکر استفاده میکنند ولی ملاسی که از شیره چغندر قند حاصل میشود چون قبلا مورد استفاده استخراج شکر قرار گرفته دیگر مقدار قند موجود در آن عملا در کارخانه های قند سازی قابل استخراج نیست و با وجود آنکه مقدار قند موجود در آن ممکنست تا 20 الی 30 درصد هم برسد بعلت وجود املاح پتاس زیادی که در آن است این ملاس مورد استفاده برای استخراج قند واقع نمیشود ولی در عوض از آن جهت ساختن الکل و استخراج نمکهای پتاس موجود در آن و کشت مخمرات جو استفاده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
پرتگاه، دریا کنار، دلیر، پیشسرای، ور دنه، دسته دستاس، ماله ماله گلکاران، لبه دره
فرهنگ لغت هوشیار
((مِ))
مایع غلیظ شربتی شکل تیره رنگی که در کارخانه های قندسازی در نتیجه جوشاندن نیشکر و یا پس از استخراج شکر از جوشانده چغندر قند حاصل شود
فرهنگ فارسی معین