- ملط
- موی ستدرن، بچه انداختن، گل اندایی کجدست، بی تبار
معنی ملط - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رقیق کننده، نازک کننده
آلوده آلوده ملوث
منسوب به ملطیه از مردم ملطیه ملطیوی
رقیق کننده، نازک کننده
ریخته موی
نامه ای کوچک حاوی مطالب محرمانه
پرتگاه، دریا کنار، دلیر، پیشسرای، ور دنه، دسته دستاس، ماله ماله گلکاران، لبه دره
غلتک: پتک سنگ کوب سنگ شکن کلنگ تیشه
منسوب به ملطیه از مردم ملطیه توضیح مشهور و اصح در نسبت مزبور} ملطی {است ولی در نسبت مولف روضه العقول ملطیوی آمده
ملطفه در فارسی مونث ملطف و مهر نامه نامک نامه خرد، مونث ملطف، نامه کوچک که بطریق ایجاز حاوی خلاصه مطالب باشد، جمع ملطفات توضیح در کتب لغت معتبره چیزی مناسب این معنی یافت نشد جز این عبارت در تاج العروس
جمع ملطفه، مهر نامه ها نامک ها جمع ملطفه
غلت، نادرست
چیره، چیره دست
توده، مردم
میهنی، مردمی، مردمانه
فرشته
رومی تازی شده سیسنبر از گیاهان افتاده دندان کرم خورده دندان
غضب کردن
آمیختن، آمیزش متملق و آمیزنده بمردم
درشت، زبان دراز
کارد
اصرار و الحاح کننده
تاخیر کردن، درنگ کردن
محل اجتماع گروهی از مردم
ملا اعلی: فرشتگان در عالم بالا، کنایه از عالم ارواح مجرده، عالم بالا
ملا اعلی: فرشتگان در عالم بالا، کنایه از عالم ارواح مجرده، عالم بالا
به ستوه آمدن، بیزاری، ملال
آمیزنده، برهم زننده،، دوبه هم زن
خداوند، دارای قدرت و سلطه، پادشاه
نوعی پنبۀ زرد رنگ، نوعی پارچۀ خاکی رنگ