جدول جو
جدول جو

معنی ملتذع - جستجوی لغت در جدول جو

ملتذع(مُ تَ ذِ)
جراحت و ریش سوزان به درد سوزش. (آنندراج) (از منتهی الارب). جراحت سوزناک و دردناک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به التذاع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ لَذْ ذِ)
خوش سیر نمایندۀ شتابان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلذع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
به معنی سوزنده. (غیاث). و رجوع به التیاع شود، مجازاً، به معنی مشتاق و حریص. (غیاث) ، گرفتار عشق و دارای اندوه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
درخشیده و روشن. (آنندراج) (از منتهی الارب). درخشان و روشن و تابان و دارای لمعان. (ناظم الاطباء).
- ملتمع شدن، تغییر کردن رنگ و ناپدید شدن آن.
، درخشیدن. (ناظم الاطباء).
، رباینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه می گیرد و می رباید. و رجوع به التماع شود، آنکه خود را به کناری می کشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قِ)
گونه برگردیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگشته رنگ و گونه. (ناظم الاطباء). و رجوع به التقاع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طِ)
لیسنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خورندۀ همه آب خنور. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به التطاع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَذذ)
خوش مزه یابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). لذت برنده. لذت برده. مزه برده. مزه یاب. لذت دیده. لذت یافته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملتذ شدن، لذت یافتن و تمتع گرفتن. (ناظم الاطباء). خوش شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، مأخوذ از تازی، لذیذ و بالذت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملتذ
تصویر ملتذ
خوشمزه دان
فرهنگ لغت هوشیار