جدول جو
جدول جو

معنی ملتبیه - جستجوی لغت در جدول جو

ملتبیه(مُ تَ یَ)
برابری با دیگری در مرتبه و درجه و شراکت و انبازی و همسری. (ناظم الاطباء) : بینهم الملتبیه، میان آنها اشتراک و مساوات است و یکی از دیگری از راه انکار چیزی را کتمان نمی کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملوخیه
تصویر ملوخیه
گیاهی خوراکی با برگ های بیضی و گل های کوچک زرد رنگ، خبازی بستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملتحمه
تصویر ملتحمه
غشای نازک و شفافی که دنبالۀ بخش زیرپوستی پلک چشم است، لایه داخلی پلک چشم
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ بِ هََ)
ملتبس. پوشیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کارهای مشکل و ماننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ یَ)
ارض محربیه، زمینی حرباناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زمین ناهموار و درشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُلْلا بی یَ)
یکی از فرق ده گانه مشبهه. اصحاب ابن کلاب. (از بیان الادیان) : مذهب محدث چون مذهب اعتزال باشد... و چون مذهب کلابیه که واضعش ابن الکلاب است. (نقض الفضائح ص 17). و مجبره و کلابیه و...خود را از جمله شافعی خوانند. (نقض الفضائح ص 492)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
چیره شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). غلبه. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(زَ بی یَ)
نوعی از حلوا. (منتهی الارب) (آنندراج). حلوای معروف. (از اقرب الموارد). زلوبیا. که نوعی از حلوا باشد. (ناظم الاطباء). زلیبیا. زلوبیا. زلوبیه. قسمی شیرینی که از شکر و جغرات کنند حلزونی شکل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از لغات مولده است. رجوع به المعرب جوالیقی ص 175 و زولبیا شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تِ لی یِ)
دهی است از دهستان جراحی که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
قریه ای از نظر دانیه از اقلیم جبل به اندلس. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اَیَ)
قریه ای است از بطن دانیه از اقلیم جبل به اندلس. (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَیْ یَ بی یَ)
تأنیث مسیبی که منسوب به مسیب است، نام سکه هائی که توسط مسیب بن محمد بن ربع الریوند ملک بخارا در قرون اولیۀ اسلامی در بخارا ضرب می شده است و مشهور به دراهم مسیبیه بوده است. این دراهم فقط در بخارا و توابع آن رواج داشت. دو برادر دیگر مسیب به نامهای محمد و غطریف نیز درهم هائی در بخارا سکه زدند که به نامهای خودشان (محمدیه، غطریفیه) موسوم بود. (سمعانی برابر کلمه ریوندی) (النقود العربیه ص 150) (احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 71)
لغت نامه دهخدا
مشتبهه در فارسی: مشتبه بنگرید به مشتبه مونث مشتبه، جمع مشتبهات مونث مشتبه، جمع مشتبهات یا دایره مشتبهه. دایره ایست مشتمل بر چهار بحر منسرح و مضارع ومجتث و مقتضب: و بسبب آنکه بعضی از افاعیل این بحور مشابه بعضی سات در وزن و مخالف در ترکیب نام دایره آن دایره مشتبه کردند
فرهنگ لغت هوشیار
مهلبیه در فارسی مونث مهلبی: یخ در بهشت از خوراک ها مونث مهلبی، نوعی خوراک مرکب از آرد و شیر و شکر و بادام یا پسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلابیه
تصویر غلابیه
چیره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتبعه
تصویر متتبعه
متتبعه در فارسی مونث متتبع پژوهشگر مونث متتبع جمع متتبعات
فرهنگ لغت هوشیار
متبینه در فارسی مونث متبین پیدا هویدا، آشکار مونث متبین جمع متبینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنبیه
تصویر متنبیه
مونث متنبی زنی که ادعای نبوت کند
فرهنگ لغت هوشیار
محتویه در فارسی مونث محتوی: فروست در بر دار درونمایه مونث محتوی جمع محتویات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتبطه
تصویر مرتبطه
مونث مرتبط جمع مرتبطات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبده
تصویر مستبده
مستبده در فارسی مونث مستبد: خودکامه خویشکام مونث مستبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستحیه
تصویر مستحیه
گیاه حساس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتهیه
تصویر مشتهیه
مونث مشتهی: پژهان انگیز گرای انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتمسه
تصویر ملتمسه
ملتمسه درفارسی مونث ملتمس لابه دار خواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستویه
تصویر مستویه
مستویه در فارسی مونث مستوی بنگرید به مستوی مونث مستوی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ملتهب یا ادویه ملتهبه. داروهایی که موجب التهاب و تورم و تهیجات شدید عضوی میشوند ادویه مهیجه
فرهنگ لغت هوشیار
ملوخیا سریانی از یونانی تازی گشته خبازی بستانی پنیرک نان کلاغ یکی از گونه های پنیرک که بنام خبازی بستانی نیز مشهور است و در آسیای غربی خصوصا فلسطین بفراوانی میروید ملوخیا ملوکیا ملوخیه بقله الیهودیه خبازی بستانی. توضیح در تداول عامه در ایران این گیاه را نیز پنیرک گویند
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های پنیرک که بنام خبازی بستانی نیز مشهور است و در آسیای غربی خصوصا فلسطین بفراوانی میروید ملوخیا ملوکیا ملوخیه بقله الیهودیه خبازی بستانی. توضیح در تداول عامه در ایران این گیاه را نیز پنیرک گویند
فرهنگ لغت هوشیار
مقتضیه در فارسی مونث مقتضی بنگرید به مقتضی مقتضیه در فارسی مونث مقتضی بنگرید به مقتضی مونث مقتضی، جمع مقتضیات مونث مقتضی (-) : (طبقات صاحب منصبان که هر وقت اقتضا نماید بخدمات مقتضیه مامور خواهند شد) (مراه البلدان ج 1 ضمیمه ص 18)، جمع مقتضیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقتبسه
تصویر مقتبسه
مونث مقتبس، جمع مقتبسات
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته زولبیا شیرینیی است که آمیختن ماست کیسه انداخته (آب گرفته) با نشاسته و ریختن این مواد در روغن کنجد داغ بوسیله قیفی مخصوص و پختن در روغن مذکور و سپس انداختن آن در شیره شکر درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
ملابسه و ملابست در فارسی: در هم آمیختن کار گمراه کردن، درو ندانی پی بردن به درون، به گردن گرفتن در هم آمیختن امور مشتبه کردن، بعهده گرفتن: (چون در ملابست و ممارست این فن روزگاری بمن بر آمد) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 5)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاحیه
تصویر ملاحیه
مونث ملاحی: (عنقود ملاحیه)
فرهنگ لغت هوشیار
معتبره در فارسی مونث معتبر بنگرید به معتبر مونث معتبر: زن عبرت گرفته، با اعتبار قابل اطمینان: آنچه مسطور است از کتب معتبره این فن... مستخرج و مستنبط است
فرهنگ لغت هوشیار
ملتحمه در فارسی مونث ملتحم: کبدیده، جوش خورده، بافاب (لنف)، برونلایه در چشم پلک مونث ملتحم. یا نسج ملتحمه نسجی که جهت ارتباط و اتصال دیگر انساج و اعضای بدن بکار میرود و در حقیقت رابط بین سایر بافتها میباشد و فاصله عضوها و انساج دیگر را پر میکند. سلولهای اصلی این نسج ستاره یی شکلند و بوسیله استطاله های سیتوپلاسمی بیکدیگر مربوط میباشند. در فاصله بین سلولهای این بافت مایع بین سلولی قرار دارد که در آن گلبولهای سفید شناورند. این مایع بین سلولی همان لنف است که رابط بین خون و سایر انساج است. در فواصل بین سلولهای اصلی بافت ملتحمه دو قسم الیاف مختلف وجود دارد: اول الیاف پیوندی که تشکیل دسته های مواجی مثل دم ناسب را میدهند و قطعه قطعه بهم متصلند. همین الیاف هستندکه پس از جوشاندن مبدل به ژلاتین میشوند و تانن (که در مازو بمقدار فراوان وجود دارد) سبب جلوگیری از فساد آنها میشود و مهمترین قسمت چرم همین الیافند. دوم الیاف مرتجع (کش دار) که منفرد و منشعبند. این دو قسم الیاف از هر طرف یکدیگر را تلاقی میکنند. گاه در نسج ملتحمه سلولهایی حاوی مواد چربی دیده میشود که اگر تعدادشان زیاد و مجتمع شوند بافت چربی را بوجود میاورند. بافت چربی عایق حرارت است و مانع سرد شدن بدن میگردد و بعلاوه سبب کم شدن وزن مخصوص نسبی جانوران میشود (مانند پستانداران بحری)، پرده ای مخاطی و نازک و صاف و شفاف که سطح عمقی پلکها و قسمت قدامی کره چشم را میپوشاند. پرده ملتحمه پس از پوشاندن قسمت قدامی کره چشم در حدود استوای کره چشم بروی خود منعطف شده و بطرف جلو متوجه میگردد و سطح خلفی پلکها را مفروش میسازد و تا کنار آزاد آنها ادامه پیدا میکند. لذا برای آن سه قسمت قایل شد: ملتحمه پلک که پرده ایست نازک و شفاف و قرمز رنگ که مجاور تارس (تیغه لیفی که ضخامت پلک را بوجود آورده است) و عضله پلکی است ودارای چین هایی است که بعضله پلکی چسبندگی مختصری دارد ولی قسمتی از ملتحمه که مجاور با تارس است بان کاملا ملصق است. پرده ملتحمه در امتداد کنار آزاد پلکها تبدیل به پوست میشود، ملتحمه بن بست - پرده ملتحمه پس از پوشاندن سطح عمقی پلکها بطرف سطح قدامی کره چشم متوجه میشود و بدین ترتیب بن بست مدوری تشکیل میشود بنام بن بست چشمی ملتحمه یی و یا چشمی پلکی فاصله این بن بست تا محیط قرنیه در نقاط مختلف متفاوت است. در طرف بالا یازده میلیمتر و در طرف پایین نه میلیمتر و در طرف داخل هشت میلیمتر و در طرف خارج چهارده میلیمتر است، ملتحمه چشم که دنبال ملتحمه بن بست قرار دارد و قسمت قدامی صلبیه و تمام قرنیه را مفروش میسازد. قسمت قدامی صلبیه که خود بوسیله کپسول تنون پوشیده شده از پرده ملتحمه بتوسط نسج سلولی سستی مجزا است و در حدود 3 میلیمتر در اطراف قرنیه این نسج از بین رفته و از آن ببعد ملتحمه و کپسول تنون کاملا بیکدیگر میچسبند. آن قسمت از ملتحمه که روی قرنیه را مفروش میسازد همان طبقه پوششی قدامی قرنیه است. در ضخامت پرده ملتحمه عروق و اعصاب چشمی قرار دارند
فرهنگ لغت هوشیار