نبرد کردن با یکدیگر به نیرو. (تاج المصادر بیهقی). نبرد کردن با کسی در زورآوری. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دادن. (از منتهی الارب). قاواه مقاواه، داد وعطا کرد او را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نبرد کردن با یکدیگر به نیرو. (تاج المصادر بیهقی). نبرد کردن با کسی در زورآوری. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دادن. (از منتهی الارب). قاواه ُ مقاواه، داد وعطا کرد او را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
از ’ل ق ی’، کسی را دیدن. (تاج المصادربیهقی) (دهار). دیدار کردن با کسی و نیز رسیدن آن را. لقاء. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). روبرو شدن و برخورد کردن با کسی. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاقات شود
از ’ل ق ی’، کسی را دیدن. (تاج المصادربیهقی) (دهار). دیدار کردن با کسی و نیز رسیدن آن را. لقاء. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). روبرو شدن و برخورد کردن با کسی. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاقات شود
نگریستن، گویا فریفتن تا قصد کاری کند. (منتهی الارب) (آنندراج). نگریستن که گویا قصد کاری دارد. (از ناظم الاطباء) : لاوص الیه ملاوصه، نگریست چنانکه گویی می فریبد تا قصد کاری کند. (از اقرب الموارد) ، به تبر بریدن درختی خواستن و نگریستن در درخت که چگونه برکند یا برد آن را، نگریستن از سوراخ در و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نگریستن، گویا فریفتن تا قصد کاری کند. (منتهی الارب) (آنندراج). نگریستن که گویا قصد کاری دارد. (از ناظم الاطباء) : لاوص الیه ملاوصه، نگریست چنانکه گویی می فریبد تا قصد کاری کند. (از اقرب الموارد) ، به تبر بریدن درختی خواستن و نگریستن در درخت که چگونه برکند یا برد آن را، نگریستن از سوراخ در و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
یکدیگر را ملامت کردن. (تاج المصادربیهقی) (المصادرزوزنی). همدیگر را ملامت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را نکوهش و ملامت کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملامت شود
یکدیگر را ملامت کردن. (تاج المصادربیهقی) (المصادرزوزنی). همدیگر را ملامت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را نکوهش و ملامت کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملامت شود
باهم خصومت و نزاع کردن و دشنام دادن. لحاء. و در مثل است: من لاحاک فقد عاداک. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). منازعه کردن. (از اقرب الموارد) : و کان بینه و بین اخیه ذی الرمه ملاحاه. (معجم الادباء ج 7 ص 254 از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
باهم خصومت و نزاع کردن و دشنام دادن. لِحاء. و در مثل است: من لاحاک فقد عاداک. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). منازعه کردن. (از اقرب الموارد) : و کان بینه و بین اخیه ذی الرمه ملاحاه. (معجم الادباء ج 7 ص 254 از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
با هم دوستی کردن و خلاف ورزیدن. لخاء، با هم نرمی کردن و آسان فراگرفتن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نرمی کردن. (از اقرب الموارد) ، برافژولیدن بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برانگیختن و تحریک کردن بر کسی. (از اقرب الموارد) ، دروغ گفتن و به دروغ آراستن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نمامی کردن. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج). نمامی کردن. (ناظم الاطباء). سخن چینی کردن و آن ضد معنی اول است. (از اقرب الموارد)
با هم دوستی کردن و خلاف ورزیدن. لِخاء، با هم نرمی کردن و آسان فراگرفتن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نرمی کردن. (از اقرب الموارد) ، برافژولیدن بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برانگیختن و تحریک کردن بر کسی. (از اقرب الموارد) ، دروغ گفتن و به دروغ آراستن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نمامی کردن. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج). نمامی کردن. (ناظم الاطباء). سخن چینی کردن و آن ضد معنی اول است. (از اقرب الموارد)
کسی را دوا کردن. (زوزنی). کسی را داروکردن. (تاج المصادر بیهقی). درمان کردن کسی را و معاینه نمودن. (از منتهی الارب). معالجه. معاینه. (اقرب الموارد). با دارو معالجه کردن. (از متن اللغه). رجوع به مداوا و مداوات شود
کسی را دوا کردن. (زوزنی). کسی را داروکردن. (تاج المصادر بیهقی). درمان کردن کسی را و معاینه نمودن. (از منتهی الارب). معالجه. معاینه. (اقرب الموارد). با دارو معالجه کردن. (از متن اللغه). رجوع به مداوا و مداوات شود