جمع واژۀ مضمون. مضمونها. (ناظم الاطباء). آنچه از کلام و عبارت مفهوم شود: سواد آن را با سواد کاغذ کارپردازبغداد عاجلاً خدمت نواب والا، قلمی و ارسال نمود. از مضامین آنها مستحضر خواهید گشت. (نامۀ میرزا آقاخان نوری به احتشام الدوله، یغما سال 12 ص 562). و رجوع به مضمون شود، لطیفه ها. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ مضمون. مضمونها. (ناظم الاطباء). آنچه از کلام و عبارت مفهوم شود: سواد آن را با سواد کاغذ کارپردازبغداد عاجلاً خدمت نواب والا، قلمی و ارسال نمود. از مضامین آنها مستحضر خواهید گشت. (نامۀ میرزا آقاخان نوری به احتشام الدوله، یغما سال 12 ص 562). و رجوع به مضمون شود، لطیفه ها. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ میمون، به معنی مبارک و نیکبخت. (ناظم الاطباء) (آنندراج). اشخاص مبارک و چیزهای مبارک واین جمع میمون است. (غیاث). و رجوع به میمون شود. - امام میامین، پیشوای نیک بختان و مبارک وجودان. و ناصرخسرو در بیت زیر آن را ظاهراً به عنوان لقبی برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام آورده است: فخرم بس آن که در ره دین حق بر مذهب امام میامینم. ناصرخسرو
جَمعِ واژۀ میمون، به معنی مبارک و نیکبخت. (ناظم الاطباء) (آنندراج). اشخاص مبارک و چیزهای مبارک واین جمع میمون است. (غیاث). و رجوع به میمون شود. - امام میامین، پیشوای نیک بختان و مبارک وجودان. و ناصرخسرو در بیت زیر آن را ظاهراً به عنوان لقبی برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام آورده است: فخرم بس آن که در ره دین حق بر مذهب امام میامینم. ناصرخسرو
قومی از مغاربه که بر اندلس فرمانروایی یافتند. (از ذیل اقرب الموارد). خاندانی که به مرابطین نیز مشهورند. (عیون الانباء ج 2 ص 64). سلسله ای از سلاطین مغاربه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از بزرگترین سلسله های اسلامی مغرب که به مرابطین نیز شهرت دارند. این سلسله از حدود 440 تا 541 هجری قمری در مغرب اقصی و اندلس حکومت کردند. مؤسس این سلسله عبدالله بن تاشفین نام داشت که خود را مطیع خلیفۀ عباسی بغداد اعلام کرد و پس از وی ابوبکر و برادر عبدالله یوسف بن تاشفین ابتدا سجلماسه و بعد شهر اغلمات را تصرف کردند و شهر مراکش را ساختند و سپس در مدت پنجاه سال بلاد فاس و مکناسه و سبته و طنجه و... را تحت فرمان خود درآوردند. یوسف بن تاشفین بنا به درخواست پادشاه مسلمان اشبیلیه به اندلس نیز لشکر کشید و عیسویان را از بلاد مسلمان نشین اندلس بیرون راند. مدت حکومت این سلسله قریب به یک قرن طول کشید و سرانجام به دست امرای ’الموحدین’ از میان رفتند: و آخر ما اجتمع رایهم علیه ان یکتبوا الی یعقوب یوسف بن تاشفین ملک الملثمین صاحب مراکش یستنجدونه. (ابن خلکان ج 2 ص 136). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و طبقات سلاطین اسلام صص 34- 37 شود
قومی از مغاربه که بر اندلس فرمانروایی یافتند. (از ذیل اقرب الموارد). خاندانی که به مرابطین نیز مشهورند. (عیون الانباء ج 2 ص 64). سلسله ای از سلاطین مغاربه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از بزرگترین سلسله های اسلامی مغرب که به مرابطین نیز شهرت دارند. این سلسله از حدود 440 تا 541 هجری قمری در مغرب اقصی و اندلس حکومت کردند. مؤسس این سلسله عبدالله بن تاشفین نام داشت که خود را مطیع خلیفۀ عباسی بغداد اعلام کرد و پس از وی ابوبکر و برادر عبدالله یوسف بن تاشفین ابتدا سجلماسه و بعد شهر اغلمات را تصرف کردند و شهر مراکش را ساختند و سپس در مدت پنجاه سال بلاد فاس و مکناسه و سبته و طنجه و... را تحت فرمان خود درآوردند. یوسف بن تاشفین بنا به درخواست پادشاه مسلمان اشبیلیه به اندلس نیز لشکر کشید و عیسویان را از بلاد مسلمان نشین اندلس بیرون راند. مدت حکومت این سلسله قریب به یک قرن طول کشید و سرانجام به دست امرای ’الموحدین’ از میان رفتند: و آخر ما اجتمع رایهم علیه ان یکتبوا الی یعقوب یوسف بن تاشفین ملک الملثمین صاحب مراکش یستنجدونه. (ابن خلکان ج 2 ص 136). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و طبقات سلاطین اسلام صص 34- 37 شود
جمع واژۀ ملعون. (غیاث) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ملعون. رانده و دور کرده از نیکی و رحمت. (آنندراج) : ملاعین حصار غور برجوشیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 111). آن ملاعین گرم درآمدند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 112). چون شب تاریک شد آن ملاعین بگریختند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 113). بسیار از آن ملاعین کشته شدند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 113). بر حب آل احمد شاید گر لعنت همی کنند ملاعینم. ناصرخسرو. فلک نخواند به آواز لشکر منصور بر آن ملاعین جز کل من علیها فان. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 358). لاچین که چو او لعب نماید به ملاعب گوید اجل اندر دل اعدای ملاعین. عثمان مختاری (ایضاً ص 436). مقتدای شیاطین و پیشوای جنود ملاعین بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 79). در حرکت آمد و روی به جانب آن ملاعین آورد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 349). او را از دست ملاعین بستدند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 351). ابلیس را که به قول اصح از آن ملاعین بود و عزازیل نام داشت با فوجی از صبیان اسیر ساختند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 14). و رجوع به ملعون شود
جَمعِ واژۀ ملعون. (غیاث) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ ملعون. رانده و دور کرده از نیکی و رحمت. (آنندراج) : ملاعین حصار غور برجوشیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 111). آن ملاعین گرم درآمدند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 112). چون شب تاریک شد آن ملاعین بگریختند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 113). بسیار از آن ملاعین کشته شدند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 113). بر حب آل احمد شاید گر لعنت همی کنند ملاعینم. ناصرخسرو. فلک نخواند به آواز لشکر منصور بر آن ملاعین جز کل من علیها فان. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 358). لاچین که چو او لعب نماید به ملاعب گوید اجل اندر دل اعدای ملاعین. عثمان مختاری (ایضاً ص 436). مقتدای شیاطین و پیشوای جنود ملاعین بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 79). در حرکت آمد و روی به جانب آن ملاعین آورد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 349). او را از دست ملاعین بستدند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 351). ابلیس را که به قول اصح از آن ملاعین بود و عزازیل نام داشت با فوجی از صبیان اسیر ساختند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 14). و رجوع به ملعون شود
فرانسوی سیمک زنگ یکی از ترکیبات آلومینیوم که در طبیعت بصورت بلورین موجود است. و معمولا آنرا از تصفیه بکسیت بدست میاورند. آلومین حاصل گردیست سفید و زیر انگشتان نرم و در 2040 درجه حرارت ذوب میشود
فرانسوی سیمک زنگ یکی از ترکیبات آلومینیوم که در طبیعت بصورت بلورین موجود است. و معمولا آنرا از تصفیه بکسیت بدست میاورند. آلومین حاصل گردیست سفید و زیر انگشتان نرم و در 2040 درجه حرارت ذوب میشود
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود