جدول جو
جدول جو

معنی ملاعیسی - جستجوی لغت در جدول جو

ملاعیسی(مُلْ لا سِ)
دهی از دهستان دشت بیل است که در بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه واقع است و 231 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملاعین
تصویر ملاعین
ملعون ها، راندگان و دور شدگان از نیکی و رحمت، لعن و نفرین شده ها، جمع واژۀ ملعون
فرهنگ فارسی عمید
قلامیس. قلامسی. فودنج نهری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نار ملیسی، انار شیرین بی دانه. (مقدمۀ التفهیم چ همایی ص قفا) : مشتری دلالت دارد بر نار ملیسی و سیب و گندم و جو... (التفهیم). از میوه ها انار ملیسی و سیب شیرین که نیک رسیده باشد و خربزۀ هندو. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). درختان خرما و برخصوص انار ملیسی باشد سخت نیکو. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 148)
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
آهسته رو و درنگ کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا)
منسوب به ملا و شغل و پیشۀ ملا. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملا شود، تدریس و تعلیم و مکتب داری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مقعنسس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقعنسس شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ میعاس. (ناظم الاطباء) (المنجد). رجوع به میعاس شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ ملطاس. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملطاس شود
لغت نامه دهخدا
هرمس یکی از کتب خود را در صناعت کیمیا به نام او یا خطاب به او کرده است. (ابن الندیم از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ ملعون. (غیاث) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ملعون. رانده و دور کرده از نیکی و رحمت. (آنندراج) : ملاعین حصار غور برجوشیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 111). آن ملاعین گرم درآمدند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 112). چون شب تاریک شد آن ملاعین بگریختند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 113). بسیار از آن ملاعین کشته شدند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 113).
بر حب آل احمد شاید گر
لعنت همی کنند ملاعینم.
ناصرخسرو.
فلک نخواند به آواز لشکر منصور
بر آن ملاعین جز کل من علیها فان.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 358).
لاچین که چو او لعب نماید به ملاعب
گوید اجل اندر دل اعدای ملاعین.
عثمان مختاری (ایضاً ص 436).
مقتدای شیاطین و پیشوای جنود ملاعین بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 79). در حرکت آمد و روی به جانب آن ملاعین آورد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 349). او را از دست ملاعین بستدند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 351). ابلیس را که به قول اصح از آن ملاعین بود و عزازیل نام داشت با فوجی از صبیان اسیر ساختند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 14). و رجوع به ملعون شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
انسانیت و مردمی، نرمی و آهستگی و آرامی. (ناظم الاطباء). ملایم بودن. و رجوع به ملایم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رنگ چوب صندل. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملاگر شود
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا)
دهی از دهستان ایجرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 1169 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملاعقی
تصویر ملاعقی
کفچه نول کفچه نوک از مرغابیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاعین
تصویر ملاعین
جمع ملعون، گجستگان جمع ملعون: (مقتدای لشکر شیاطین و پیشوای جنود ملاعین بود) (مرزبان نامه 1317 ص 81) جمع ملعون، رانده و دور کرده از نیکی و رحمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایی
تصویر ملایی
فر هیختگی ملا بودن با سواد بودن: (نیست ممکن که تو ملا ز پی ملایی سر انبانی دانش همه جانگشایی) (گل کشتی. توبا. 412)، آخوندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایس
تصویر ملایس
آهسته رو درنگ کار آهسته رو و درنگ کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیسی
تصویر ملیسی
شیرین نار ملس انار شیرین بی دانه (مقدمه التفهیم ص قفا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایمی
تصویر ملایمی
نرمی و آهستگی و آرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاعین
تصویر ملاعین
((مَ))
جمع ملعون
فرهنگ فارسی معین
آخوندی، تحصیل کردگی، سواد، سوادداری
متضاد: بی سوادی
فرهنگ واژه مترادف متضاد