از ’ل ق ی’، کسی را دیدن. (تاج المصادربیهقی) (دهار). دیدار کردن با کسی و نیز رسیدن آن را. لقاء. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). روبرو شدن و برخورد کردن با کسی. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاقات شود
از ’ل ق ی’، کسی را دیدن. (تاج المصادربیهقی) (دهار). دیدار کردن با کسی و نیز رسیدن آن را. لقاء. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). روبرو شدن و برخورد کردن با کسی. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاقات شود
با هم رفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی رفتن. (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). با کسی رفتن و همراهی کردن. (آنندراج). رجوع به مماشات شود
با هم رفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی رفتن. (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). با کسی رفتن و همراهی کردن. (آنندراج). رجوع به مماشات شود
ابن محمود بن محمد بن ملکشاه بن الب ارسلان سلجوقی. از سلاجقۀ عراق. وی بعد از عمش مسعود بن محمد بن ملکشاه به سلطنت رسید، اما به علت بی کفایتی و افراط در در باده خواری و لهو و لعب پس از چهار ماه پادشاهی از سلطنت خلع شد و برادرش محمد بن محمود به جای او به تخت پادشاهی نشست. وی در 32 سالگی به سال 555 هجری قمری در اصفهان درگذشت. و رجوع به تاریخ ابن الاثیر ج 11 ص 118 و تاریخ گزیده صص 466- 468 و طبقات سلاطین اسلام و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 526 شود ابن تکش خوارزمشاهی، ملقب به ناصرالدین که از جانب پدر در خراسان حکومت داشت و به سال 627 ه. ق. در همانجا درگذشت. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 638 و طبقات سلاطین اسلام ص 162 شود
ابن محمود بن محمد بن ملکشاه بن الب ارسلان سلجوقی. از سلاجقۀ عراق. وی بعد از عمش مسعود بن محمد بن ملکشاه به سلطنت رسید، اما به علت بی کفایتی و افراط در در باده خواری و لهو و لعب پس از چهار ماه پادشاهی از سلطنت خلع شد و برادرش محمد بن محمود به جای او به تخت پادشاهی نشست. وی در 32 سالگی به سال 555 هجری قمری در اصفهان درگذشت. و رجوع به تاریخ ابن الاثیر ج 11 ص 118 و تاریخ گزیده صص 466- 468 و طبقات سلاطین اسلام و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 526 شود ابن تکش خوارزمشاهی، ملقب به ناصرالدین که از جانب پدر در خراسان حکومت داشت و به سال 627 هَ. ق. در همانجا درگذشت. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 638 و طبقات سلاطین اسلام ص 162 شود
دهی از دهستان نهرهاشم است که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است و 250 تن سکنه دارد. این آبادی از سه محل نزدیک به هم تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان نهرهاشم است که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است و 250 تن سکنه دارد. این آبادی از سه محل نزدیک به هم تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
باهم خصومت و نزاع کردن و دشنام دادن. لحاء. و در مثل است: من لاحاک فقد عاداک. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). منازعه کردن. (از اقرب الموارد) : و کان بینه و بین اخیه ذی الرمه ملاحاه. (معجم الادباء ج 7 ص 254 از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
باهم خصومت و نزاع کردن و دشنام دادن. لِحاء. و در مثل است: من لاحاک فقد عاداک. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). منازعه کردن. (از اقرب الموارد) : و کان بینه و بین اخیه ذی الرمه ملاحاه. (معجم الادباء ج 7 ص 254 از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
با هم دوستی کردن و خلاف ورزیدن. لخاء، با هم نرمی کردن و آسان فراگرفتن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نرمی کردن. (از اقرب الموارد) ، برافژولیدن بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برانگیختن و تحریک کردن بر کسی. (از اقرب الموارد) ، دروغ گفتن و به دروغ آراستن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نمامی کردن. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج). نمامی کردن. (ناظم الاطباء). سخن چینی کردن و آن ضد معنی اول است. (از اقرب الموارد)
با هم دوستی کردن و خلاف ورزیدن. لِخاء، با هم نرمی کردن و آسان فراگرفتن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نرمی کردن. (از اقرب الموارد) ، برافژولیدن بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برانگیختن و تحریک کردن بر کسی. (از اقرب الموارد) ، دروغ گفتن و به دروغ آراستن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نمامی کردن. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج). نمامی کردن. (ناظم الاطباء). سخن چینی کردن و آن ضد معنی اول است. (از اقرب الموارد)
از ’خ ش ی’، نبرد کردن با کسی به ترسیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با کسی نبرد کردن. (از تاج المصادر بیهقی). یقال خاشانی فخشیته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ترک کردن کسی را. (از ذیل اقرب الموارد) : و خاشیت فلاناً، ای تارکته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
از ’خ ش ی’، نبرد کردن با کسی به ترسیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با کسی نبرد کردن. (از تاج المصادر بیهقی). یقال خاشانی فخشیته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ترک کردن کسی را. (از ذیل اقرب الموارد) : و خاشیت فلاناً، ای تارکته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)