جدول جو
جدول جو

معنی ملازجان - جستجوی لغت در جدول جو

ملازجان
(مُلْ لا زَ)
دهی از دهستان کنار رود خانه شهرستان گلپایگان است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ جِ)
ملازگرد. ملاذجرد. ملاذگرد. منازجرد. ملاسگرد: سلطان از اخلاط به جانب ملازجرد آمد. (جهانگشای جوینی). و رجوع به ملازگرد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رجل ملجان، مرد ناکس که شیر ناقه بمکد از ناکسی و ندوشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجل ملجان و مصّان، مردی که ازلئامت شیر شتر و گوسفند را از پستان آنها بمکد و آن را ندوشد مبادا که شنیده شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای است بین ارجان و شیراز. قریه ها و حصارها دارد. (از معجم البلدان). ناحیه ای است به فارس میان ارجان و شیراز. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دو پهلو، دو کنارۀ کوهان شتر که به قسمت پیشین آن پیوسته است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه تبریز و مراغه میان اصفهان و خسروشاه در 22 هزارگزی تبریز
لغت نامه دهخدا
نهری که از وسط مرو می گذشته است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیتی از هفت ناحیت که میان سپیدرود و دریا است ومردم آنجا را این سوی رودی خوانند، (حدودالعالم)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نام دیهی به هفت فرسنگی همدان. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
لاریجان. شهرکی میان ری و آمل طبرستان به فاصله هیجده فرسنگ از هر یک از این دو شهر آن را قلعتی حصین است و در اخبار آل بویه ذکر آن بسیار آمده است و محمد بن بندار بن محمد اللارجانی الطبری ابویوسف الفقیه... منسوب بدانجاست. (معجم البلدان). رجوع به لاریجان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ)
جمع واژۀ ممازجه. تغییرات: عطارد همانطور دارای ممازجات، یعنی تغییرات است که قمر ما. (طالب اف). حالات متباینه زهره را نسبت به آفتاب و زمین از قبیل ممازجات یا تغییرات و بعد مسافت می نماید. (طالب اف). رجوع به ممازجت شود
لغت نامه دهخدا
(مَلْ وَ)
قریه ای است دو فرسنگ و نیمی میانۀ جنوب و مشرق تل بیضا. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا)
دهی از دهستان باوندبور است که در بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع است و 410 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَلْ لا)
در بیت زیر از نظامی به معنی کشتیبان و ملاح آمده است:
دلم با این رفیقان بی رفیق است
ز بس ملاحبان کشتی غریق است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا زَ)
شاعری از مردم یزد و معاصر شاه عباس بوده است (متوفی به سال 1021 هجری قمری) نصرآبادی آرد: ’از اشعار او ظاهر می شود که خیلی قدرت داشته. مشهور است که دیوان خواجه حافظ را جواب گفته به خدمت شاه عباس برده گفت دیوان خواجه حافظ را جواب گفته ام. شاه فرمود که جواب خدا را چه خواهی گفت’. او راست:
یکی ابلهی شب چراغی بجست
که بی او نشد عقد پروین درست
خری داشت آن ابله کوردل
به جان خودش جان خرمتصل
چنان شب چراغی که ناید به دست
به خواری بر آن گردن خر ببست
من آن شب چراغ شهنشاهیم
که روشن کن ماه تا ماهیم
مرا لیکن این بخت ابله شعار
چنان بسته بر گردن روزگار.
و هم او راست:
حکایت از قد آن یار دلنواز کنید
به این فسانه مگر عمر ما دراز کنید.
و رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 244 و 245 و ریحانه الادب ج 2 ص 126 وقاموس الاعلام ترکی و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(لَ قَ)
دهی از دهستان لفمجان است که در بخش مرکزی شهرستان لاهیجان واقع است و 695 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
نام دهستان حومه بخش برازجان شهرستان بوشهر. این دهستان از هفت آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 12200 تن است و قراء مهم آن عبارتند از: ده قائد، راهدار، بنه جابری، بارگاهی. راه شوسۀ شیراز بوشهر از وسط دهستان میگذرد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7)
قصبۀ مرکز بخش برازجان شهرستان بوشهر در 105 کیلومتری جنوب باختر کازرون و 67 کیلومتری شمال خاوری بوشهر کنار شوسۀ شیراز بوشهر واقع و یکی از قصبات مهم شهرستان بوشهر است. سکنۀ آن 9866 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان علا، بخش مرکزی شهرستان سمنان. آب آن از قنات است. مزارع تقی آباد، خرم آباد، چشمه نظر، حاجی آباد، قاضی آباد، مسعودآباد، کلاته کبابی، بداق آباد جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ)
ناکس و زفت. ملأم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملأم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ده بزرگی است از دهستان بوانات و سرچهان شهرستان آباده، در 30هزارگزی جنوب شرقی سوریان و کنار راه ده بید به سنگ مزایجان، در دامنۀ سردسیر واقع و دارای 2326 تن سکنه است. آبش از قنات و رود خانه محلی، محصولش غلات، انگور، میوه جات و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَرْ ری سَ)
موضعی است در فارس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ صِ)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. در 13هزارگزی شمال نورآباد و 5هزارگزی غرب راه خرم آباد به کرمانشاه، در جلگه ای سردسیرواقع و دارای 260 تن سکنه است آبش از سراب مرادجان تأمین می شود. محصولش غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از دهستان جاسب بخش دلیجان شهرستان محلات که در 22 هزارگزی شمال خاوری دلیجان و سر راه شوسۀ اصفهان به قم واقعاست. جایی است کوهستانی و سرد و دارای 500 تن سکنه. هفت رشته قنات دارد و محصول عمده اش غلات، سیب زمینی، گردو، بادام و سنجد است. اهالی به کشاورزی و کرباس بافی گذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
نام یکی از دهستانهای شش گانه بخش ایزۀ شهرستان اهواز که در کوهستان واقع شده و اکثر قراءآن از رودخانه و چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غله و برنج است. شامل 28 آبادی بزرگ و کوچک و جمعاً دارای بیش از 3000 تن سکنه است، از قراء مهم آن مکال، جه جه و طپولی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرازان
تصویر مرازان
دو پستان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملازمه، کارپاسی ها همراهی ها پیشیاری ها همبستگی ها جمع ملازمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاجان
تصویر لاجان
دارنده تن لاغر لاغر نزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملازمین
تصویر ملازمین
جمع ملازم، کارپاسان، همراهان، پیشیاران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متلازم، همراهان وابستگان تثنیه متلازم: چنانکه ممدوح بشعر نیک شاعر معروف شود شاعر بصله گران پادشاه معروف شود که این دو معنی متلازمان اند
فرهنگ لغت هوشیار
از انواع حواصیل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دو روستا در غرب گرگان یکی کلاجان قاجار و دیگری کلاجان
فرهنگ گویش مازندرانی
مادرجان، از نام های مازندرانی برای زنان
فرهنگ گویش مازندرانی
جده، مادر بزرگ مادری، مخفف ماه جهان، نام زن، نوعی خطاب فرزندان
فرهنگ گویش مازندرانی