ملاحده. جمع واژۀ ملحد و این در اصل ملاحد بود تاء یعنی هاء در آخر به جهت تأکید معنی جمع زیاده کرده چرا که گاهی در آخر صیغۀ جمع منتهی الجموع و غیره تاء به جهت تأکید جمع زائد می آرند چنانکه ملائک و ملائکه و صیاقل و صیاقله جمع صیقل. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ ازتازی، مردمان ملحد و بی دین و از دین برگشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل و دو مادۀ بعد شود
ملاحده. جَمعِ واژۀ ملحد و این در اصل ملاحد بود تاء یعنی هاء در آخر به جهت تأکید معنی جمع زیاده کرده چرا که گاهی در آخر صیغۀ جمع منتهی الجموع و غیره تاء به جهت تأکید جمع زائد می آرند چنانکه ملائک و ملائکه و صیاقل و صیاقله جمع صیقل. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ ازتازی، مردمان ملحد و بی دین و از دین برگشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل و دو مادۀ بعد شود
پیروان حسن صباح. (ناظم الاطباء). باطنیه. اسماعیلیه. هفت امامیان. سبعیه. حشاشین. تعلیمیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملاحده زحمت می دادند و لشکرها بدان سمت نامزد شده بود. (لباب الالباب چ نفیسی ص 488). آمدن لشکر ملاحده به مصاف وی و هزیمت کردن پیش ایشان هم در این سال. (تاریخ سیستان ص 395). آمدن امیر فرخشاه دیگر باره به سیستان... و آمدن لشکر ملاحده به سال پانصد و بیست و سه. (تاریخ سیستان ص 391). کشته شدن یمین الدوله بهرام شاه بن حرب بر دست ملاحده که به اسم فدائی بودند در بازار سراجان. (تاریخ سیستان ص 393). مقالت دوم در ذکر اسماعیلیان ایران معروف به ملاحده... (تاریخ گزیده چ لندن ج 2 ص 14). ازتخم او حسن صباح که اصل ملاحده بود بیافرید. (تاریخ گزیده چ لندن ص 81). از قصد و نکایت ملاحده خائف گشتند. (جهانگشای جوینی). چون ملاحده مناقشت و مخاصمت سلطان از سعی نظام الملک که وزیر مملکت بود می دیدند... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 2 ص 45). اتسز از رنود خوارزم بر منوال طریقۀ ملاحده دو کس را فریفته بود و روح ایشان خریده. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 2 ص 8). به قصد تخریب رباع و اقتلاع قلاع ملاحده به جانب قهستان رفت. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 2 ص 49). عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده. (گلستان). و قلعه ای محکم در آن ولایت است که ملاحده ساخته اند. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 146). گویند که در زمان سابق آن را ملاحده به فردوس کرده اند. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 199). و رجوع به مادۀ قبل و اسماعیلیه و باطنیه شود
پیروان حسن صباح. (ناظم الاطباء). باطنیه. اسماعیلیه. هفت امامیان. سبعیه. حشاشین. تعلیمیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملاحده زحمت می دادند و لشکرها بدان سمت نامزد شده بود. (لباب الالباب چ نفیسی ص 488). آمدن لشکر ملاحده به مصاف وی و هزیمت کردن پیش ایشان هم در این سال. (تاریخ سیستان ص 395). آمدن امیر فرخشاه دیگر باره به سیستان... و آمدن لشکر ملاحده به سال پانصد و بیست و سه. (تاریخ سیستان ص 391). کشته شدن یمین الدوله بهرام شاه بن حرب بر دست ملاحده که به اسم فدائی بودند در بازار سراجان. (تاریخ سیستان ص 393). مقالت دوم در ذکر اسماعیلیان ایران معروف به ملاحده... (تاریخ گزیده چ لندن ج 2 ص 14). ازتخم او حسن صباح که اصل ملاحده بود بیافرید. (تاریخ گزیده چ لندن ص 81). از قصد و نکایت ملاحده خائف گشتند. (جهانگشای جوینی). چون ملاحده مناقشت و مخاصمت سلطان از سعی نظام الملک که وزیر مملکت بود می دیدند... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 2 ص 45). اتسز از رنود خوارزم بر منوال طریقۀ ملاحده دو کس را فریفته بود و روح ایشان خریده. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 2 ص 8). به قصد تخریب رباع و اقتلاع قلاع ملاحده به جانب قهستان رفت. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 2 ص 49). عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده. (گلستان). و قلعه ای محکم در آن ولایت است که ملاحده ساخته اند. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 146). گویند که در زمان سابق آن را ملاحده به فردوس کرده اند. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 199). و رجوع به مادۀ قبل و اسماعیلیه و باطنیه شود
ملاحده در فارسی، جمع ملحد، بی دینان و نامی که دشمنان بر پیروان حسن صباح نهاده بودند واژه در آغاز ملاحده بوده است جمع ملحد: منکران خدا بی دینان، پیروان حسن صباح را دشمنانشان بدین نام میخواندند
ملاحده در فارسی، جمع ملحد، بی دینان و نامی که دشمنان بر پیروان حسن صباح نهاده بودند واژه در آغاز ملاحده بوده است جمع ملحد: منکران خدا بی دینان، پیروان حسن صباح را دشمنانشان بدین نام میخواندند
دیدن نگاه کردن، یکدیگر را بگوشه چشم نگریستن، مراقبت کردن، مراعات کردن، نظر نگرش، مراقبت، مراعات: (... به جهت ملاحظه ساعت بشهر نیامد و در جانب شمالی شهر نزول کرد) (عالم آرا. چا. امیرکبیر 201) جمع ملاحظات، دیدن، نگاه و نظر
دیدن نگاه کردن، یکدیگر را بگوشه چشم نگریستن، مراقبت کردن، مراعات کردن، نظر نگرش، مراقبت، مراعات: (... به جهت ملاحظه ساعت بشهر نیامد و در جانب شمالی شهر نزول کرد) (عالم آرا. چا. امیرکبیر 201) جمع ملاحظات، دیدن، نگاه و نظر