- مقیاس
- سنجه، پیمانه
معنی مقیاس - جستجوی لغت در جدول جو
- مقیاس
- آنچه با آن اندازۀ چیزی را معین کنند، اندازه، آلت سنجش
- مقیاس
- اندازه، مقدار، ملاک، معیار
- مقیاس ((مِ))
- اندازه، آلت سنجش، جمع مقاییس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بتخمین، به حدس
پاره آتش آفرازه
داروش از گیاهان
سنجش، هم سنجی، فرا سنجی
برسی چیزی با روی چیز دیگر از روی مشابهت، سنجش، مقایسه، اندازه گیری، گمان، اندازه
قیاس مع الفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد
قیاس مع الفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد
اندازه گرفتن، سنجیدن
قیاس شده
Exponent
Smallscale
expoente
em pequena escala
escalar
wykładnik
małej skali
skalować
экспонент
малого масштаба
масштабировать
масштабути
експонент
маломасштабний
exponent
op kleine schaal
schalen
Exponent
im kleinen Maßstab
skalieren
exponente
a pequeña escala