- مقومی
- در تازی نیامده ارزیابی، راست گردانی، گاهنامه نویسی، راست کنندگی، قایم کنندگی، قیمت کنندگی، ارزیابی، تقویم نویسی: (... و در مقومیش اشکال بود که هست یا نه) (چهارمقاله. 96)
معنی مقومی - جستجوی لغت در جدول جو
- مقومی ((مُ قَ وِّ))
- راست کنندگی، قایم کنندگی، قیمت کنندگی، ارزیابی، تقویم نویسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
cireux
ethnique
wasachtig
ceroso
etnisch
etnico
de cera
étnico
wachsartig
ceroso
восковий
етнічний
восковый
woskowy
etniczny
ethnisch
этнический
étnico
بومی، محلّی، مردمی
जातीय