زن کلان جثۀ تمام خلقت معجب و خوش آیند. (منتهی الارب) (آنندراج). زن کلان جثۀ تمام خلقت شگفت آورنده و خوش آیند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زن مایل به کوتاهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
زن کلان جثۀ تمام خلقت معجب و خوش آیند. (منتهی الارب) (آنندراج). زن کلان جثۀ تمام خلقت شگفت آورنده و خوش آیند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زن مایل به کوتاهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
از شاعران و طبیبان و از مردم ساوه بود. به قول مؤلف تذکرۀ صبح گلشن ’درنظم ید بیضا می نمود و ازحذاقت طب رونق بازار مسیحی هم می افزود’. از اوست: خواهم که کسی حال مرا پیش تو گوید اما چه کنم بیکسم و هیچکسم نیست. و نیز: تو کاری کن که مردم آفت جانها ندانندت و گرنه سهل باشد کار این یک جان که من دارم. و رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 438 و تذکرۀ آتشکدۀ آذر طبع دکتر شهیدی ص 227 و فرهنگ سخنوران شود
از شاعران و طبیبان و از مردم ساوه بود. به قول مؤلف تذکرۀ صبح گلشن ’درنظم ید بیضا می نمود و ازحذاقت طب رونق بازار مسیحی هم می افزود’. از اوست: خواهم که کسی حال مرا پیش تو گوید اما چه کنم بیکسم و هیچکسم نیست. و نیز: تو کاری کن که مردم آفت جانها ندانندت و گرنه سهل باشد کار این یک جان که من دارم. و رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 438 و تذکرۀ آتشکدۀ آذر طبع دکتر شهیدی ص 227 و فرهنگ سخنوران شود
کشیدن. (تاج المصادربیهقی). کشیدن ستور و جز آن. خلاف سوق. چه سوق، راندن از عقب و مقاده و قود، کشیدن از جلو را گویند. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
کشیدن. (تاج المصادربیهقی). کشیدن ستور و جز آن. خلاف سوق. چه سوق، راندن از عقب و مقاده و قود، کشیدن از جلو را گویند. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
قیاد. مهار. لگام: اعطاک مقادته، یعنی مهار او را به تو داد وفرمانبر و منقاد تو شد. (ناظم الاطباء). اعطاه مقادته، یعنی فرمانبر او گشت و منقاد شد. (منتهی الارب)
قیاد. مهار. لگام: اعطاک مقادته، یعنی مهار او را به تو داد وفرمانبر و منقاد تو شد. (ناظم الاطباء). اعطاه مقادته، یعنی فرمانبر او گشت و منقاد شد. (منتهی الارب)
مؤصده. ثابت و پایدار. پاینده و ثابت. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به موصده و مؤصده شود. - نار موصده، آتش پاینده و ثابت: ای نواهای تو نار موصده زو به هر بندم هزار آتشکده. (نان و حلوای شیخ بهائی چ سنگی از یادداشت مؤلف)
مؤصده. ثابت و پایدار. پاینده و ثابت. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به موصده و مؤصده شود. - نار موصده، آتش پاینده و ثابت: ای نواهای تو نار موصده زو به هر بندم هزار آتشکده. (نان و حلوای شیخ بهائی چ سنگی از یادداشت مؤلف)
دبر و کون. (ناظم الاطباء) : کسی را که مقعده بیرون آمده باشد سود دارد. (الابنیه چ دانشگاه ص 24). تراک مقعده را به هم فراز آرد. (الابنیه ایضاً، ص 32). بلیلج... معده را قوی گرداند و رودگانی را خاصه معای مستقیم راو مقعده را. (الابنیه ایضاً ص 64). آبله ها را که از اندرون دهان برآید ببرد و آماس مقعده را همچنین. (الابنیه ایضاً ص 112). و رجوع به مقعده و مقعد شود سافلۀ شخص. (از اقرب الموارد). دبر. نشیمن. نشین. سفل. پیزی. ج، مقاعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نشستنگاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مکان نشستن. مقعد. (از اقرب الموارد) ، قدحی که در آن تغوط کنند. (از اقرب الموارد) ، ادبخانه. بیت التخلیه: عن ابی عبداﷲ (ع) ، السواک علی المقعده یورث البخر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
دبر و کون. (ناظم الاطباء) : کسی را که مقعده بیرون آمده باشد سود دارد. (الابنیه چ دانشگاه ص 24). تراک مقعده را به هم فراز آرد. (الابنیه ایضاً، ص 32). بلیلج... معده را قوی گرداند و رودگانی را خاصه معای مستقیم راو مقعده را. (الابنیه ایضاً ص 64). آبله ها را که از اندرون دهان برآید ببرد و آماس مقعده را همچنین. (الابنیه ایضاً ص 112). و رجوع به مَقعَدَه و مقعد شود سافلۀ شخص. (از اقرب الموارد). دبر. نشیمن. نشین. سِفل. پیزی. ج، مقاعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نشستنگاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مکان نشستن. مَقْعَد. (از اقرب الموارد) ، قدحی که در آن تغوط کنند. (از اقرب الموارد) ، ادبخانه. بیت التخلیه: عن ابی عبداﷲ (ع) ، السواک علی المقعده یورث البخر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
زنبیل از برگ خرما. (منتهی الارب) (آنندراج). زنبیل از برگ خرما بافته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چاهی که بی آب برآمده گذاشته باشند آن را. ج، مقعدات. (منتهی الارب) (آنندراج). چاهی که هرچه بکنند به آب نرسد و آن را واگذارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مؤنث مقعد. (اقرب الموارد). رجوع به مقعد شود
زنبیل از برگ خرما. (منتهی الارب) (آنندراج). زنبیل از برگ خرما بافته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چاهی که بی آب برآمده گذاشته باشند آن را. ج، مقعدات. (منتهی الارب) (آنندراج). چاهی که هرچه بکنند به آب نرسد و آن را واگذارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مؤنث مُقعَد. (اقرب الموارد). رجوع به مقعد شود
شبانگاه. وآمیزش روشنایی شبانگاه. مقصر. (م ص / م ص ) . (منتهی الارب). آمیزش تاریکی و روشنایی و شبانگاه. ج، مقاصر و مقاصیر. (ناظم الاطباء). شبانگاه. (از اقرب الموارد)، واحد مقاصیرالطریق بر غیر قیاس. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مقاصیر شود
شبانگاه. وآمیزش روشنایی شبانگاه. مقصر. (م َ ص َ / م َ ص ِ) . (منتهی الارب). آمیزش تاریکی و روشنایی و شبانگاه. ج، مقاصر و مقاصیر. (ناظم الاطباء). شبانگاه. (از اقرب الموارد)، واحد مقاصیرالطریق بر غیر قیاس. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مقاصیر شود
ناقه مقصوه، شتر مادۀ بریده گوش. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). شاه مقصوه و مقصّاه، میشی که کنار گوش وی اندکی بریده شده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مقصو شود
ناقه مقصوه، شتر مادۀ بریده گوش. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). شاه مقصوه و مُقَصّاه، میشی که کنار گوش وی اندکی بریده شده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مقصو شود
مؤنث مرصد، نعت فاعلی از ارصاد. رجوع به مرصد و ارصاد شود: أرض مرصده، زمین اندک گیاه یا زمین اندک باران رسیدۀمترقب انبات نبات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
مؤنث مرصد، نعت فاعلی از ارصاد. رجوع به مرصِد و ارصاد شود: أرض مرصده، زمین اندک گیاه یا زمین اندک باران رسیدۀمترقب انبات نبات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)