جدول جو
جدول جو

معنی مقصده - جستجوی لغت در جدول جو

مقصده
(مُ قَصْ صَ دَ)
داغی است مر گوشهای شتر را. (منتهی الارب). یک قسم داغی که بر گوش شتر نهند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مقصده
(مَ صَ دَ)
زن کلان جثۀ تمام خلقت معجب و خوش آیند. (منتهی الارب) (آنندراج). زن کلان جثۀ تمام خلقت شگفت آورنده و خوش آیند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زن مایل به کوتاهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقصوده
تصویر مقصوده
(دخترانه)
آنچه کسی قصد انجام آن را دارد، منظور، مطلوب، مورد نظر، مؤنث مقصود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
هدف، مقصود، آهنگ، مکان یا چیزی که رسیدن به آن هدف است
فرهنگ فارسی عمید
(مَ صَ)
از شاعران و طبیبان و از مردم ساوه بود. به قول مؤلف تذکرۀ صبح گلشن ’درنظم ید بیضا می نمود و ازحذاقت طب رونق بازار مسیحی هم می افزود’. از اوست:
خواهم که کسی حال مرا پیش تو گوید
اما چه کنم بیکسم و هیچکسم نیست.
و نیز:
تو کاری کن که مردم آفت جانها ندانندت
و گرنه سهل باشد کار این یک جان که من دارم.
و رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 438 و تذکرۀ آتشکدۀ آذر طبع دکتر شهیدی ص 227 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(طَلْیْ)
کشیدن. (تاج المصادربیهقی). کشیدن ستور و جز آن. خلاف سوق. چه سوق، راندن از عقب و مقاده و قود، کشیدن از جلو را گویند. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
قیاد. مهار. لگام: اعطاک مقادته، یعنی مهار او را به تو داد وفرمانبر و منقاد تو شد. (ناظم الاطباء). اعطاه مقادته، یعنی فرمانبر او گشت و منقاد شد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ دَ)
بن کوهان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
مؤصده. ثابت و پایدار. پاینده و ثابت. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به موصده و مؤصده شود.
- نار موصده، آتش پاینده و ثابت:
ای نواهای تو نار موصده
زو به هر بندم هزار آتشکده.
(نان و حلوای شیخ بهائی چ سنگی از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ دَ)
دبر و کون. (ناظم الاطباء) : کسی را که مقعده بیرون آمده باشد سود دارد. (الابنیه چ دانشگاه ص 24). تراک مقعده را به هم فراز آرد. (الابنیه ایضاً، ص 32). بلیلج... معده را قوی گرداند و رودگانی را خاصه معای مستقیم راو مقعده را. (الابنیه ایضاً ص 64). آبله ها را که از اندرون دهان برآید ببرد و آماس مقعده را همچنین. (الابنیه ایضاً ص 112). و رجوع به مقعده و مقعد شود
سافلۀ شخص. (از اقرب الموارد). دبر. نشیمن. نشین. سفل. پیزی. ج، مقاعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نشستنگاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مکان نشستن. مقعد. (از اقرب الموارد) ، قدحی که در آن تغوط کنند. (از اقرب الموارد) ، ادبخانه. بیت التخلیه: عن ابی عبداﷲ (ع) ، السواک علی المقعده یورث البخر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مؤنث مقصی ̍. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به مقصی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَصْ صا)
شاه مقصوه و مقصاه، میشی که کنار گوش وی اندکی بریده شده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مقصوه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ دَ)
زنبیل از برگ خرما. (منتهی الارب) (آنندراج). زنبیل از برگ خرما بافته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چاهی که بی آب برآمده گذاشته باشند آن را. ج، مقعدات. (منتهی الارب) (آنندراج). چاهی که هرچه بکنند به آب نرسد و آن را واگذارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مؤنث مقعد. (اقرب الموارد). رجوع به مقعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ صَ رَ)
شبانگاه. وآمیزش روشنایی شبانگاه. مقصر. (م ص / م ص ) . (منتهی الارب). آمیزش تاریکی و روشنایی و شبانگاه. ج، مقاصر و مقاصیر. (ناظم الاطباء). شبانگاه. (از اقرب الموارد)، واحد مقاصیرالطریق بر غیر قیاس. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مقاصیر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَصْ صَ رَ)
عنق مقصره، گردنهای شترانی که در آنها داغ قصار باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ صَ رَ)
چوب گازر که جامه بدان کوبند. (مهذب الاسماء). تختۀ گازر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چوب گازر. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ صُوْ وَ)
ناقه مقصوه، شتر مادۀ بریده گوش. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). شاه مقصوه و مقصّاه، میشی که کنار گوش وی اندکی بریده شده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مقصو شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
دابه مقوده، چهارپای کشیده شده. (از منتهی الارب). ستور کشیده شده. مقود. و گویند ناقه مقوده و بعیر مقود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُ سَ)
به معنی مکانهای وسیع، شهری که آشور یا نمرود تأسیس نمود. (قاموس کتاب مقدس)
اسم چاهی است که اسحاق حفر نمود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَیْ یَ دَ)
بنومقیده، کژدمها. (از اقرب الموارد) ، مقیدهالحمار، زمین سنگلاخ سوخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ صِ دَ)
مؤنث مرصد، نعت فاعلی از ارصاد. رجوع به مرصد و ارصاد شود: أرض مرصده، زمین اندک گیاه یا زمین اندک باران رسیدۀمترقب انبات نبات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
مکان قصد، موضع و محل قصد و اراده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصده
تصویر قصده
شکسته: از چوب یااز نی برگ نو شاخه نو که از خاربن برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقعده
تصویر مقعده
نشستنگاه، نشیمنگاه کون، غوک مونث مقعد و چاه نیمه کاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقصوده
تصویر مقصوده
مونث مقصود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقصبه
تصویر مقصبه
نی زار نیستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
((مَ صَ))
محلی که آهنگ آن کرده اند، قصد، نیت، جمع مقاصد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
Intended, Destination
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
destino, pretendido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
Ziel, beabsichtigt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
cel, zamierzony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
место назначения , намеренный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
місце призначення , запланований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
bestemming, bedoeld
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مقصد
تصویر مقصد
destino, destinado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی