به بهر. به قسط. به اقساط: مقسطه علی الایام، علی الاسابیع، علی الشهور، علی الاعوم، به اقساط روزانه، هفتگی، ماهیانه، سالیانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
به بهر. به قسط. به اقساط: مقسطه علی الایام، علی الاسابیع، علی الشهور، علی الاعوم، به اقساط روزانه، هفتگی، ماهیانه، سالیانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
آنکه بر او سرقلم بزنند. (دهار). قطزن، یعنی استخوان و جز آن که بر آن زبان قلم را برند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مقطّ. (اقرب الموارد). و رجوع به مقط شود
آنکه بر او سرقلم بزنند. (دهار). قطزن، یعنی استخوان و جز آن که بر آن زبان قلم را برند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مِقَطّ. (اقرب الموارد). و رجوع به مقط شود
سبب درشتی و سختگی. یقال الذنب مقساه للقلب. (منتهی الارب) (از آنندراج). سبب درشتی و سختی و سنگدلی. (ناظم الاطباء). الذنب مقساه للقلب، گناه موجب قساوت قلب است. (از اقرب الموارد)
سبب درشتی و سختگی. یقال الذنب مقساه للقلب. (منتهی الارب) (از آنندراج). سبب درشتی و سختی و سنگدلی. (ناظم الاطباء). الذنب مقساه للقلب، گناه موجب قساوت قلب است. (از اقرب الموارد)
دستار بزرگ یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). دستار و دستار بزرگ. (ناظم الاطباء). عمامه، و زمخشری گوید مقعطه و مقعط چیزی که بدان سر را پیچند. (از اقرب الموارد)
دستار بزرگ یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). دستار و دستار بزرگ. (ناظم الاطباء). عمامه، و زمخشری گوید مقعطه و مقعط چیزی که بدان سر را پیچند. (از اقرب الموارد)
تمامی ریگ توده و جایی که ریگ تنک گردیده و منقطع شود. (منتهی الارب) ، سبب افتادن و سقوط کردن: هذا مسقطه له من أعین الناس، این است سبب افتادن وی از چشم مردم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
تمامی ریگ توده و جایی که ریگ تنک گردیده و منقطع شود. (منتهی الارب) ، سبب افتادن و سقوط کردن: هذا مسقطه له من أعین الناس، این است سبب افتادن وی از چشم مردم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)