جدول جو
جدول جو

معنی مقذذ - جستجوی لغت در جدول جو

مقذذ(مُ قَذْذَ)
آراسته و پیراسته. (منتهی الارب) (آنندراج). مزین و گویند رجل مقذذ الشعر و مقذوذه، ای مزین. (از اقرب الموارد) ، بریده موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مرد سبک پیکر. رجل مقذذ، مرد سبک روح و میانه بالا. (مهذب الاسماء) ، هر چیز هموار و لطیف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ قَذْ ذَ ذَ)
گوش گرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، امراءه مقذذه، زن سبک روح و میانه بالا. (مهذب الاسماء). زنی که دراز نباشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَذْ ذِ)
خوشمزه کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَذْ ذَ)
مزه دار و خوشمزه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ ذی ی)
کسی که در چشم وی خاشاک افتاده باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مِ قَذْ ذَ)
مقذّ. (اقرب الموارد). رجوع به مقذ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آراسته. (منتهی الارب) (آنندراج). آراسته و زینت داده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیراسته موی. (ناظم الاطباء) ، تیر پرنهاده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ ذَ)
بیل کشتی. (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقداف. ج، مقاذف. (اقرب الموارد). و رجوع به مقذاف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَذْ ذَ)
دور کرده و رانده. (منتهی الارب) (آنندراج). دورکرده و رانده و ملعون. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد بسیارگوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجل مقذف، مردی به گوشت آکنده از فربهی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُذِ)
دشنام دهنده و بدگوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). من قال فی الاسلام شعراً مقذعاً فلسانه هدر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ ذَ)
رجل مقذر، مردپلید و آن که دور باشند از وی مردم و پلید دانند اورا. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). آن که مردم از او دوری کنند و گویند آن که به علت چرکینی و آلودگی از وی دوری کنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ ذَ)
جمع واژۀ قذّه. (منتهی الارب). رجوع به قذه شود، کیک. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، قذّان. (ناظم الاطباء). رجوع به قذان شود
لغت نامه دهخدا
(مِ قَذذ)
افزار پر بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ابزاری که بدان پر می برند برای نصب کردن به تیر. (ناظم الاطباء) ، کارد پرتراش یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). کارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَذذ)
پس دو گوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنچه بین دو گوش است از پس. (از اقرب الموارد) (از بحرالجواهر) ، منتهای روییدنگاه موی پس سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منتهای روییدنگاه موی ازمؤخر سر و گویند از مقدم آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقذف
تصویر مقذف
نفرین شده، گوشتالود فربه، جنگدیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقذ
تصویر مقذ
کارد پر چینی مو چین، دو کارد (قیچی)
فرهنگ لغت هوشیار