جدول جو
جدول جو

معنی مقدمی - جستجوی لغت در جدول جو

مقدمی
(مُ قَدْ دَ می ی)
نسبت است به مقدم که نام اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
مقدمی
(مُ قَدْ دَ)
اولی و پیشینی. (ناظم الاطباء). مقدم. برتر. بزرگ قوم. رئیس گروه: آن قوم زندانیان که نامزد یمن بودند مقدمی ایشان ’وهرزبن به آفریدبن ساسان بن بهمن’ و پول (پل) نهروان که وکلاء سرای عزیز را اجلهم اﷲ است به عراق این ’وهرزبن به آفرید’ کرده است... (فارسنامۀ ابن البلخی چ کمبریج صص 95- 96) ، هر چیز که از پیش کرده شده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقدمه
تصویر مقدمه
اول چیزی، طلیعه، مطلبی که پیش از مطلب اصلی گفته شود برای فهم مطالب دیگر، آنچه در ابتدای کتاب نوشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقدسی
تصویر مقدسی
از مردم بیت المقدس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
مربوط به مردم، کنایه از از جنس بشر بودن، کنایه از مروّت، انسانیّت، کنایه از خوش رفتاری با مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقدمین
تصویر مقدمین
جمع مقدم، پیشگامان، دلیران
فرهنگ لغت هوشیار
پیشینگی پیشی تقدم مقابل متاخری تاخر: پیدا کردن حال متقدمی و متاخری که پیشی و سپسی بود
فرهنگ لغت هوشیار
انسان بودن بشریت انسانیت، دارای صفات نیک انسان بودن مروت: بگیتی به از مردمی کار نیست بدین با تو دانش به پیکار نیست. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ارزیابی، راست گردانی، گاهنامه نویسی، راست کنندگی، قایم کنندگی، قیمت کنندگی، ارزیابی، تقویم نویسی: (... و در مقومیش اشکال بود که هست یا نه) (چهارمقاله. 96)
فرهنگ لغت هوشیار
پیشاپیش، جلوتر، از پیش، اول از هر چیزی و جز پیشین و نخستین از هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقدسی
تصویر مقدسی
منسوب به بیت المقدس از اهل بیت المقدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقدمه
تصویر مقدمه
((مُ قَ دَّ مِ))
اول چیزی، قسمت جلوی لشکر، حادثه، واقعه، آغاز، شروع کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
((مَ دُ))
وضع یا کیفیت داشتن رفتارها و منش های انسانی، انسانیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقومی
تصویر مقومی
((مُ قَ وِّ))
راست کنندگی، قایم کنندگی، قیمت کنندگی، ارزیابی، تقویم نویسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقدمه
تصویر مقدمه
پیش آغاز، پیش درآمد، پیش گفتار، دیباچه، سرآغاز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
خصوصی، شخصی، ملی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
Vernacular
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
vernaculaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
lokal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
kienyeji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
方言の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
方言的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
עממי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
방언의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
vernáculo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
स्थानीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
vernacolare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
vernáculo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
volkstaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
народний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
народный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
ludowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
volkstümlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
ท้องถิ่น
دیکشنری فارسی به تایلندی