جدول جو
جدول جو

معنی مقایضه - جستجوی لغت در جدول جو

مقایضه(طَ فَ شَ)
عوض دادن و مبادله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معاوضه. مبادله. قیاض. (از اقرب الموارد) ، معاوضه کردن متاع با یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از تعریفات جرجانی). (اصطلاح فقه) در اصطلاح فقها، معاوضۀ بمثل را گویند در مبادلۀ کالا. (از کشاف اصطلاحات الفنون). تاخت. تاخت کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاوضه
تصویر معاوضه
دو چیز را با هم عوض کردن، چیزی گرفتن و عوض آن را دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبایعه
تصویر مبایعه
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معارضه
تصویر معارضه
مقابله کردن چیزی با چیزی، مقابله کردن، کاری نظیر آنچه طرف مقابل کرده دربارۀ او انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضایقه
تصویر مضایقه
بر کسی تنگ گرفتن و سخت گیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقایسه
تصویر مقایسه
دو چیز را با هم سنجیدن، دو کار یا دو چیز را با هم اندازه گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطایبه
تصویر مطایبه
شوخی و مزاح کردن، خوش طبعی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
عوض دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معاوضه. مبادله. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ ضَ)
بئر مقیضه، چاه بسیارآب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیضه مقیضه، تخم مرغ شکافته. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ فَ سَ)
اندازه نمودن میان دو چیز و دو کار. قیاس، برابری و نبرد کردن با کسی در اندازه گرفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با کسی قیاس کردن. (المصادر زوزنی) (غیاث) (آنندراج). چیزی یا کسی را با چیزی یا کسی دیگر اندازه گرفتن و سنجیدن. (از اقرب الموارد). اندازه کردن یکی با دیگری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقایسه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ / یِ سَ / سِ)
سنجیدگی میان دو چیز و دو چیز را باهم اندازه گرفتن و اندازه میان دو چیز و قیاس. (از ناظم الاطباء). مقایسه. سنجش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقایسه شود.
- مقایسه کردن، با یکدیگر سنجیدن. با یکدیگر اندازه کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
پاداش دادن. قراض. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مجازات کردن. (از اقرب الموارد) ، تجارت کردن از مال غیری. (منتهی الارب) (آنندراج). تجارت کردن با دیگری به اینکه موافق شرطی که با صاحب مال کرده است سود تجارت مابین آنها توزیع شود. (ناظم الاطباء). مضاربه. (اقرب الموارد). شرکت مضاربه. (صراح). شرکتی که مال از احد شریکین و عمل از دیگری باشد، بخشی معلوم از سود و ضرر برعهدۀ صاحب مال باشد و آن را مضاربه نیز گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، یکدیگر را وام دادن. (المصادر زوزنی) ، با یکدیگر شعر گفتن بر سبیل مجاوبه. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(طَلْوْ)
دست خود را در دست دیگری گذاشتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ / بِ ضَ / ضِ)
قبض دادن و قبض گرفتن. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نبرد کردن در فخر. (منتهی الارب). مفاخرت کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
در سپیدی نبرد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). با کسی نبرد کردن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی به سپیدی نورد کردن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(طَوْءْ)
تابستانه دادن کسی را مانند مشاهره از شهر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). قایظه مقایظه و قیاظاً و قیوظاً، او را برای تابستان مزدور گرفت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مبایعه و مبایعت در فارسی: خرید و فروش، سر سپردن هم پیمان شدن خرید و فروش کردن، بیعت کردن، خرید و فروش، بیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاینه
تصویر محاینه
معامله کردن با کسی به هنگامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایزه
تصویر متایزه
با هم غلبه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایسه
تصویر متایسه
ممارست کردن، مدافعت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباغضه
تصویر مباغضه
مباغضت در فارسی: دشمنی دشمنی با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداینه
تصویر مداینه
خرید و فروش به وام وامکاری، وام دادن، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
افزودگی از طرفین، حراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسایفه
تصویر مسایفه
شمشیر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسایره
تصویر مسایره
مسایره و مسایرت در فارسی برابر رفتن با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقایسه
تصویر مقایسه
اندازه نمودن میان دو چیز، قیاس
فرهنگ لغت هوشیار
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقارضه
تصویر مقارضه
پاداش دادن، مجازات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقایسه
تصویر مقایسه
((مُ یَ سَ یا یِ س ِ))
دو چیز را با هم سنجیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
هم افزایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مضایقه
تصویر مضایقه
خودداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقایسه
تصویر مقایسه
سنجش، هم سنجی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاوضه
تصویر معاوضه
جایگزینی
فرهنگ واژه فارسی سره
تشبیه، تطبیق، سنجش، قیاس، مقابله
فرهنگ واژه مترادف متضاد