جدول جو
جدول جو

معنی مقایسه - جستجوی لغت در جدول جو

مقایسه
دو چیز را با هم سنجیدن، دو کار یا دو چیز را با هم اندازه گرفتن
تصویری از مقایسه
تصویر مقایسه
فرهنگ فارسی عمید
مقایسه
(طَ فَ سَ)
اندازه نمودن میان دو چیز و دو کار. قیاس، برابری و نبرد کردن با کسی در اندازه گرفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با کسی قیاس کردن. (المصادر زوزنی) (غیاث) (آنندراج). چیزی یا کسی را با چیزی یا کسی دیگر اندازه گرفتن و سنجیدن. (از اقرب الموارد). اندازه کردن یکی با دیگری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقایسه شود
لغت نامه دهخدا
مقایسه
(مُ یَ / یِ سَ / سِ)
سنجیدگی میان دو چیز و دو چیز را باهم اندازه گرفتن و اندازه میان دو چیز و قیاس. (از ناظم الاطباء). مقایسه. سنجش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقایسه شود.
- مقایسه کردن، با یکدیگر سنجیدن. با یکدیگر اندازه کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مقایسه
اندازه نمودن میان دو چیز، قیاس
تصویری از مقایسه
تصویر مقایسه
فرهنگ لغت هوشیار
مقایسه
((مُ یَ سَ یا یِ س ِ))
دو چیز را با هم سنجیدن
تصویری از مقایسه
تصویر مقایسه
فرهنگ فارسی معین
مقایسه
سنجش، هم سنجی
تصویری از مقایسه
تصویر مقایسه
فرهنگ واژه فارسی سره
مقایسه
تشبیه، تطبیق، سنجش، قیاس، مقابله
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبایعه
تصویر مبایعه
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ قِ طی یَ)
دهی از دهستان کاه بخش داورزن شهرستان سبزوار است و 1410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ)
به کسی به زیرکی نورد کردن. (المصادر زوزنی). با هم چیرگی نمودن در زیرکی و به زیرکی با هم نبرد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مکاس کردن در بیع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیرگی کردن در بیع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَن ن)
نبرد کردن با کسی به غواصی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شرطبندی کردن در فرورفتن به آب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امثال:
هو یقامس حوتاً، در حق کسی گویند که با داناتر از خود مناظره کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
، مناظره و مباحثه کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ ثَ رَ)
اندازه گرفتن میان دو چیز. (آنندراج). مقایسه. (ناظم الاطباء) ، برابری کردن با کسی در اندازه گرفتن. (آنندراج) ، کمان خود را در خوبی با کمان دیگری سنجیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ فَ شَ)
عوض دادن و مبادله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معاوضه. مبادله. قیاض. (از اقرب الموارد) ، معاوضه کردن متاع با یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از تعریفات جرجانی). (اصطلاح فقه) در اصطلاح فقها، معاوضۀ بمثل را گویند در مبادلۀ کالا. (از کشاف اصطلاحات الفنون). تاخت. تاخت کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(طَوْءْ)
تابستانه دادن کسی را مانند مشاهره از شهر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). قایظه مقایظه و قیاظاً و قیوظاً، او را برای تابستان مزدور گرفت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
عوض دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معاوضه. مبادله. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ سَ)
جمع واژۀ مقدسی. اهالی بیت المقدس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از ’ت ی س’، مزاولت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). ممارست کردن. (از ذیل اقرب الموارد). تایس متایسه وتیاساً، ممارست کرد آن را و مزاولت نمود. (ناظم الاطباء) ، مکابست نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مدافعت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با هم چیرگی کردن در زیرکی، رد کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متایزه
تصویر متایزه
با هم غلبه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخالسه
تصویر مخالسه
مخالست در فارسی: شتابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداینه
تصویر مداینه
خرید و فروش به وام وامکاری، وام دادن، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
افزودگی از طرفین، حراج
فرهنگ لغت هوشیار
مدالست و مدالسه در فارسی همفریبی، ستمکاری یکدیگر را فریب دادن فریفتن، ستم کردن، فریفتکاری، جور ستم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاینه
تصویر محاینه
معامله کردن با کسی به هنگامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسایفه
تصویر مسایفه
شمشیر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
محارسه و محارست در فارسی: پاسبانی نگاهبانی نگاهبانی کردن پاسبانی کردن، نگاهبانی
فرهنگ لغت هوشیار
مجالست و مجالسه در فارسی همنشینی همنشینی کردن، همنشینی: ... و بروی خوب و خلق خوش... و تبرک بمجالست ارباب ورع... از ملوک عالم ممتاز گردانیده است
فرهنگ لغت هوشیار
مجانسه و مجانست در فارسی: از ریشه پارسی همگنی بهم مانند بودن همجنس بودن ماننده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسایره
تصویر مسایره
مسایره و مسایرت در فارسی برابر رفتن با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاسیه
تصویر متاسیه
مونث متاسی
فرهنگ لغت هوشیار
مبایعه و مبایعت در فارسی: خرید و فروش، سر سپردن هم پیمان شدن خرید و فروش کردن، بیعت کردن، خرید و فروش، بیعت
فرهنگ لغت هوشیار
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایوسه
تصویر مایوسه
مایوسه در فارسی مونث مایوس نومید مونث مایوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقایست
تصویر مقایست
قیاس کردن با هم سنجیدن دو چیز را، سنجش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایسه
تصویر متایسه
ممارست کردن، مدافعت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
هم افزایی
فرهنگ واژه فارسی سره