جدول جو
جدول جو

معنی مقاناه - جستجوی لغت در جدول جو

مقاناه(طَ فَ)
آمیختن. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، موافق آمدن. (المصادر زوزنی). سازواری نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). موافقت کردن. (از اقرب الموارد) ، دائم شدن و گویند: قانی له الشی ٔ، ای دام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماناسه
تصویر ماناسه
(پسرانه)
صورتی از منسی نام برادر بزرگ یوسف (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
(طَ)
رنج چیزی کشیدن. (ترجمان القرآن). رنج کشیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معانات شود، رنجانیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، منازعت کردن با کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مشاجره کردن با کسی. (از اقرب الموارد) ، ملابسه نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به تیمار مال پرداختن و گویند هم مایعانون مالهم. (از اقرب الموارد). مایعانون مالهم، یعنی نیکو تیمار مال نمی کنند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مقنوه. سایه که آفتاب بر آن نتابد. (مهذب الاسماء). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
از ’ق م ی’، سازواری کردن. گویند: مایقامینی الشی ٔ، ای مایوافقنی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ما یقامینی الشی ٔ مقاماه، سازواری و موافقت نکرد مرا آن چیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَمْ بَ لَ)
نبرد کردن با یکدیگر به نیرو. (تاج المصادر بیهقی). نبرد کردن با کسی در زورآوری. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دادن. (از منتهی الارب). قاواه مقاواه، داد وعطا کرد او را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
برابری کردن و معارضه نمودن و گویند: لایقادیه احد، یعنی برابری نمی کند با او کسی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
از ’ق س و’، رنج بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). رنج چیزی کشیدن. (دهار) (از مجمل اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معالجۀ امر شدید و مکابدۀ آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به دو مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
از کسی دور شدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نبرد کردن به دوری. (منتهی الارب) (آنندراج) : قاصانی مقاصاه فقصوته، نبرد کرد با من در دوری ومباعدت پس غالب آمدم بر آن، و گویند: هلم اقاصیک اینا ابعد من الشر، بیا تا نبرد کنم تو را که کدام یک دورتریم از بدی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ مَ)
محاکمه کردن با کسی. (از ناظم الاطباء). مرافعه پیش قاضی بردن و محاکمه کردن با کسی. (از اقرب الموارد). پیش قاضی رفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مصالحه کردن با کسی در مالی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پاداش دادن و لازم گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مجازات دادن و لازم گرفتن. (از اقرب الموارد) ، زمان دادن و دراز کشیدن وانتظار کشیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ داشتن و انتظار کشیدن کسی را. مطاوله و انتظار از بهر کسی. (از اقرب الموارد). چشم داشتن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). دراز کردن و انتظار کشیدن. (آنندراج) ، مدارا نمودن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با همدیگر نوبت گذاشتن در سواری. (ناظم الاطباء). همدیگر به نوبت سوار شدن بر راحله. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دیوثی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَم م)
از ’ق ذ ی’، پاداش دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
از ’ض ن و’، سختی کشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رنج کشیدن و سختی دیدن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ)
مداراه. (اقرب الموارد). با همدیگر نرمی کردن و مدارا نمودن. (ناظم الاطباء) : راناه، داراه و حاباه. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
خشنود کردن و مدارا نمودن و نیکو کردن معاشرت را با کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مسانات. سناء. رجوع به مسانات و سناء شود، سالانه کردن کسی را بر کاری و سالاسال دادن چیزی را. (منتهی الارب). چیزی به سال فادادن. (تاج المصادر بیهقی) ، یک سال بعد یک سال بار آوردن خرمابن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
با زن حرام جمع آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بر حرامی جماع دادن زن. (ناظم الاطباء). با کسی زنا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به چیزی نزدیک شدن. (زوزنی از یادداشت مؤلف) (تاج المصادر بیهقی) ، نزدیک گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). قریب هم کردن و به هم نزدیک کردن دو امر را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). تقریب و جمع کردن بین دو چیز. (از متن اللغه) ، تنگ گردانیدن قید را. (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
همدیگر نرمی کردن و آشتی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). مدارا کردن با کسی و نرمی نمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مجانسه و مجانست در فارسی: از ریشه پارسی همگنی بهم مانند بودن همجنس بودن ماننده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهاه
تصویر مجاهاه
نبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متانیه
تصویر متانیه
مونث متانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباراه
تصویر مباراه
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباغاه
تصویر مباغاه
جهمرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباکاه
تصویر مباکاه
با هم گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقانیه
تصویر لقانیه
زیرکی هوشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهاه
تصویر مباهاه
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباداه
تصویر مباداه
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقانطه
تصویر لقانطه
خوردنگاه رستوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاذاه
تصویر مقاذاه
پاداش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاصاه
تصویر مقاصاه
مقاصات در فارسی دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاساه
تصویر مقاساه
مقاسا و مقاسات در فارسی رنج کشی، همدردی همرنجی
فرهنگ لغت هوشیار
پاداش دادن، گرو گرفتن، همپستایی: در سواری به پستا سوار شدن، دراز کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاناه
تصویر معاناه
در افتادن با کسی، رنجیدن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
مجانبه و مجانبت در فارسی دوریازی، نزد یازی از واژگان دو پهلو پهلوی هم واقع شدن، از یکدیگر دور شدن دوری گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار