جدول جو
جدول جو

معنی مفوهه - جستجوی لغت در جدول جو

مفوهه
(مُ فَوْ وَ هََ)
امراءه مفوهه، زن نیک گویا، زن سخت آزمند پرخوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فرقه ای از مسلمانان که قائل به اختیار انسان بودند و اعتقاد داشتند خداوند آزادی و اختیار را به انسان تفویض کرده است، قدریّه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فَرْ رِ هََ)
رجوع به مفره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَوْ وِهْ)
آنکه شراب خوشبوی می آمیزد، آنکه سخن بلیغ می آورد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
آب و رونق روی. (منتهی الارب، مادۀ م وه) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مواهه. گویند: ما احسن موهه وجهه و مواهته، أی مأه و رونقه، تابانی و درخشانی آب روی. (منتهی الارب) (آنندراج). مواهه. (منتهی الارب) ، حسن. (ناظم الاطباء) ، خوبی و نیکویی. (منتهی الارب). خوبی و نکوئی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَهََ)
دهان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُوْ وَ هََ)
شورش و غوغای مردم، ازهم بریدگی مسلمانان به غیبت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شیر شیرین مزه. (منتهی الارب). و در این معنی گویند به قاف است. (اقرب الموارد) ، دهانۀ کوچه. (منتهی الارب) ، دهانۀ راه، دهانۀ رودبار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دهانۀ نهر. (اقرب الموارد) ، اول هر چیزی. ج، فوهات، فوائه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهانۀ کوه. (منتهی الارب) ، دهانۀ راه، دهانۀ رودبار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دهانۀ جوی، شورش و غوغا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ هََ)
رجوع به مفره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کِ هََ)
رجوع به مفکه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَوْ وا)
ارض مفواه، زمین روناس ناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زمینی که در آن روناس بسیار باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُفَوْ وَ / وِ ضَ)
زنی که بدون ذکر مهر یا بدون مهر به عقد ازدواج کسی درآمده باشد. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی). زنی که بدون تسمیۀ مهر یا بدون مهر به عقد ازدواج کسی درآید و یا زنی که به ولی خود اجازه دهد که او را بدون تسمیۀ مهر یا بدون مهر به عقد ازدواج کسی درآورد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). نکاح مفوضه، نکاح بلامهر را گویند که در این صورت رجوع به مهرالمثل شود و نزد شافعی اصولاً مهری نخواهد بود، البته مراد این است که ذکر مهری نشود یا اصلاً مهری نباشد. (فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی).
- مفوضهالبضع، زوجه ای را که در عقد نکاحی دائم بوده و مهر ذکر نشده باشد یا شرط عدم مهر شده باشد مفوضهالبضع نامند (مادۀ 1087 قانون مدنی). این نکاح درست است. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی).
- مفوضهالمهر، زوجه ای را که در نکاح دائم تعیین مقدار مهرش را به اختیار شوهر یا زوجه یا ثالث گذاشته باشند مفوضهالمهر گویند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَوْ وَ هََ)
آنچه ظاهر با باطنش مخالف باشد. (از تعریفات جرجانی).
- حکمت مموهه، مغالطات. سفسطه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
رجوع به مفاهاه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ)
کم و اندک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: اتانا و اموالنا مشفوهه، ای قلیله. (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَوْ وَهْ)
مردی سخت فصیح. (مهذب الاسماء). نیک گویا. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجل منطیق مفوه (در مبالغه گویند) ، یعنی مرد بسیار نیک سخن آور. (از ناظم الاطباء) ، سخت آزمند بسیارخوار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شراب مفوه، شراب خوشبوی آمیخته. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). شراب آمیخته با بوهای خوش. (اقرب الموارد) ، منطق مفوه، سخن روشن و گشاده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخن بلیغ خوش. (از اقرب الموارد). ثوب مفوه، جامۀ به فوّه رنگ کرده. (منتهی الارب) (آنندراج). جامۀ با روناس رنگ کرده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مفوضه
تصویر مفوضه
مونث مفوض مونث مفوض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوهه
تصویر فوهه
دهانه کوی، دهانه راه، دهانه جوی، شورش و غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
مموهه در فارسی مونث مموه: راست نما مونث مموه یا حکمت مموهه سوفسطیقا سفسطه (ترجمه الفهرست 456)
فرهنگ لغت هوشیار