جدول جو
جدول جو

معنی مفهاق - جستجوی لغت در جدول جو

مفهاق
(مِ)
بئر مفهاق، چاه بسیارآب. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
پر گردانیدن خنور و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). پر گردانیدن و مانند آن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(مِ)
زن به ناز پرورد. (دهار) : حجاریه مفناق، دختر نازپرورد نازک اندام. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
رجل مفلاق، مرد کم مایۀ کمینۀ ناکس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تهیدست. بی چیز. ج، مفالیق. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جمع واژۀ فهقه. رجوع به فهقه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از افهاق
تصویر افهاق
پرکردن انباشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفناق
تصویر مفناق
ناز پروده، نازک اندام: دختر
فرهنگ لغت هوشیار
بد کاره: مرد این واژه در تازی تنها با همین آرش به کار می رود در یکی از فرهنگ های فارسی برای آن که مفلاک پارسی را بر گرفته از آن نشان دهند آرش: تهیدست را نیز بر بد کاره افزوده اند. ناکس فرومایه سفله، تهیدست، جمع مفالیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفلاق
تصویر مفلاق
((مِ))
ناکس، فرومایه، سفله، تهیدست، جمع مفالیق
فرهنگ فارسی معین