فقر مفقع، نیاز چسباننده به زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). درویشی و نیازمندی بسیار که چسباننده بر زمین باشد. (ناظم الاطباء). فقر و درویشی که خوار و خاکسار سازد. (از محیط المحیط) ، فقیر گرفتار رنج و مشقت و در لسان گوید و آن بدترین احوال است. (از اقرب الموارد)
فقر مفقع، نیاز چسباننده به زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). درویشی و نیازمندی بسیار که چسباننده بر زمین باشد. (ناظم الاطباء). فقر و درویشی که خوار و خاکسار سازد. (از محیط المحیط) ، فقیر گرفتار رنج و مشقت و در لسان گوید و آن بدترین احوال است. (از اقرب الموارد)
پناه جای. مفزع. (منتهی الارب) (آنندراج). ملجاء. پناه جای. مذکر و مؤنث و واحد و تثنیه و جمع درآن یکسان است. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنچه از وی یا از جهت وی ترسیده شود. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه از وی ترسند یا آنچه از جهت وی ترسند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
پناه جای. مفزع. (منتهی الارب) (آنندراج). ملجاء. پناه جای. مذکر و مؤنث و واحد و تثنیه و جمع درآن یکسان است. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنچه از وی یا از جهت وی ترسیده شود. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه از وی ترسند یا آنچه از جهت وی ترسند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
دیگ سنگین. ج، مناقع. (مهذب الأسماء). ظرفی است خردتر یا دیگچه که شیر و خرما نهند و کودکان را خورانند. (از منتهی الارب) (آنندراج). دیگ سنگین خرد که در آن شیر و خرما نهند و به کودکان خورانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
دیگ سنگین. ج، مناقع. (مهذب الأسماء). ظرفی است خردتر یا دیگچه که شیر و خرما نهند و کودکان را خورانند. (از منتهی الارب) (آنندراج). دیگ سنگین خرد که در آن شیر و خرما نهند و به کودکان خورانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
خنور تر نهادنی. (منتهی الارب). خنوری که در آن دارو رادر آب آغشته کرده می خیسانند. (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن دارو یا مویز خیسانند. (از اقرب الموارد)
خنور تر نهادنی. (منتهی الارب). خنوری که در آن دارو رادر آب آغشته کرده می خیسانند. (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن دارو یا مویز خیسانند. (از اقرب الموارد)
مؤنث مرقّع. ج، مرقعات: شاه سپاه عجم گرد کرد... خود تنها برفت و به مرقعه اندر شد به صورت درویشی و یک سال به روم اندر همی گشت. (ترجمه طبری بلعمی) ، پوشش پیشوایان صوفیه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
مؤنث مرقّع. ج، مرقعات: شاه سپاه عجم گرد کرد... خود تنها برفت و به مرقعه اندر شد به صورت درویشی و یک سال به روم اندر همی گشت. (ترجمه طبری بلعمی) ، پوشش پیشوایان صوفیه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
یک مرقع جمع مرقعات. توضیح خرقه صوفیان علامت اشتهار آن بخرقه این است که پاره های مختلف و گاهی رنگارنگ بهم آورده و از آنهاخرقه می ساخته اند و جامه ای سخت بتکلف بوده است وآنرا بدین مناسبت مرقعه نیز می گفته اند
یک مرقع جمع مرقعات. توضیح خرقه صوفیان علامت اشتهار آن بخرقه این است که پاره های مختلف و گاهی رنگارنگ بهم آورده و از آنهاخرقه می ساخته اند و جامه ای سخت بتکلف بوده است وآنرا بدین مناسبت مرقعه نیز می گفته اند