جدول جو
جدول جو

معنی مفعاه - جستجوی لغت در جدول جو

مفعاه
(مِ)
ارض مفعاه، زمین افعی ناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زمین بسیارافعی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
چراگاه. (منتهی الارب) (آنندراج). مرعی. علفخوار. محل چرانیدن. ج، مراعی، مراع. (از لاروس عربی). و رجوع به مرعی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بزرگی و بلندی. (منتهی الارب). مکرمت. (اقرب الموارد) ، نهایت مرد در انواع مجدو شرف. (منتهی الارب). معلاه در انواع مجد. (از اقرب الموارد). ج، مساعی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَرْ را)
جبه مفراه، جبه ای که در زیر وی پوستین دوزند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خبر مرگ. منعی ̍. ج، مناعی و گویند: ماکان منعاه منعاه واحدهً ولکنه کان مناعی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَوْ وا)
ارض مفواه، زمین روناس ناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زمینی که در آن روناس بسیار باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ارض مفناه، زمین موافق جهت فرودآیندگان. (منتهی الارب). زمینی که جهت فرودآیندگان موافق و شایسته باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
امراءه مفضاه، زن که پیش و پس او یکی گردیده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). زن که راه گذار کودک و حدث وی یکی شده. هریت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرعاه
تصویر مرعاه
مرغزار چراگاه راغ
فرهنگ لغت هوشیار