جدول جو
جدول جو

معنی مفسدات - جستجوی لغت در جدول جو

مفسدات(مَ سَ)
مفسده ها وتباهیها. (از ناظم الاطباء). و رجوع به مفسده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محسنات
تصویر محسنات
نیکویی ها، کارهای نیک، صفات خوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهادات
تصویر مهادات
هدیه دادن به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسلات
تصویر مرسلات
هفتاد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۰ آیه، عرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفازات
تصویر مفازات
مفازه ها، بیابانهای بی آب و علف، جمع واژۀ مفازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معادات
تصویر معادات
با هم دشمنی کردن، دشمن یکدیگر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفادات
تصویر مفادات
سربها دادن و کسی را آزاد کردن، فدیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منادات
تصویر منادات
یکدیگر را خواندن و آواز دادن، با یکدیگر در انجمن نشستن و مشورت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفطرات
تصویر مفطرات
چیزهایی که روزه را باطل کند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ سَ دَ)
تباهی. خلاف مصلحت. ج، مفاسد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مفسده: و اگر اصلی نداشته باشد هیچ مضرت و مفسدت صورت نبندد. (جهانگشای جوینی). و کیفیت مصلحت و مفسدت ولایت خود که سبب آن چیست. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مفسده و مفسده شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
جمع مفرد که به معنی تنهاست. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ مفرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفرد و مفرده شود، چیزهایی تنها و یگانه و ساده وبی آمیغ. (ناظم الاطباء) : ما مفردات را نخست در وهم آوریم پس ترکیبش کنیم. (مصنفات باباافضل ج 2ص 436) ، دواها که در آن ترکیب صناعی نباشد. مفردات یا نباتی است و آن میوه ها و تخمها و گلها و برگها و شاخه ها و ریشه ها و پوستها و عصاره ها و شیره های نباتی و صمغها باشد و یا حیوانی است، مانند ذراریح و اعضای حیوانات و احشای آنها و زهره شان و یا معدنی است و آن خود یا حجری است، مانند گل ارمنی و یا از چیزهایی است که از زمین جوشد، مانند قیر و نفت و امثال آن. بسائط. عقاقیر. ادویۀ مفرده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از مفردات اجزاء آن مرکبی به فرط امتزاج... حاصل آمد. (مرزبان نامه).
- کتاب المفردات، به کتابهایی اطلاق شود که در آن از داروهای معدنی و نباتی و حیوانی غیرمرکب بحث کنند، مقابل قرابادین که مخصوص ادویۀمرکبه است. کتاب البسائط. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مفردات طب، داروهای ساده و بی آمیغ. (ناظم الاطباء).
، حروف تهجی که علی حده نویسند. (غیاث) (آنندراج) ، (اصطلاح خطاطی) الفاظی را گویند که ازترکیب حرفی با حرف دیگر به وجود آید، مانند: با، بب، بج، بد و بر که معمولاً مبتدیان با مشق و تمرین آنها آموختن هنر خوش نویسی را آغاز کنند، اسامی اعداد از یک تا ده. (از غیاث) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
فدیه دادن کسی را از اسیری بازخریدن یا اسیر را با اسیری یا کشتنیی را با کشتنی دیگر بدل کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مفاداه. و رجوع به مفاداه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از افادات
تصویر افادات
سودها، جمع فائده، جمع در جمع افاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبسرات
تصویر مبسرات
مبسرات به گونه رمن بادهای باران انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مراده، آرزوها خواست ها جمع مراده، جمع مراد آرزوها مقصودها: و از شهاب الدین مسعود شنیدم... که هنوز اوهار مرادات در چمن سلطنت از اکمام تخمی تمام بیرون نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرسله، فرستادگان و: اسپان، باد ها، فرشتگان، جمع مرسله، فرستندگان جمع مرسله (مرسل)، فرشتگان، بادها، اسبان اسبها، جمع مرسله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرشدات
تصویر مرشدات
جمع مرشده، جمع مرشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسنات
تصویر محسنات
نیکوئیها و خوبیها و خصلت های نیک
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجرده، اماتکان سیامکان جمع مجرده (مجرد) توضیح عقول و نفوس را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجلدات
تصویر مجلدات
کتابهای جلد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسدات
تصویر متجسدات
جمع متجسده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحدات
تصویر متحدات
جمع متحده، همیوختان هم پیوندان جمع متحده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبرده، سردکن ها، خنکی ها سردی ها جمع مبرده. سرد کننده ها، ادویه سرد که بمزاج سردی بخشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادات
تصویر مبادات
آشکار کردن، ظاهر کردن دشمنی، ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبددات
تصویر مبددات
جمع مبدده متفرقات پراکنده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسادات
تصویر افسادات
جمع افساد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسدات
تصویر فاسدات
مونث فاسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفادات
تصویر مفادات
سربها گرفتن و آزاد کردن کسی را، نجات دادن خلاص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفردات
تصویر مفردات
چیزهای تنها و یگانه و ساده و بی آمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفسدت
تصویر مفسدت
تباهی فساد، موجب تباهی سبب فساد، جمع مفاسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجسدات
تصویر تجسدات
جمع تجسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقدات
تصویر تفقدات
جمع تفقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفردات
تصویر تفردات
جمع تفرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشددات
تصویر مشددات
جمع مشدده، توانیافتگان، باز واتیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفادات
تصویر مفادات
((مُ))
نجات دادن، خلاص کردن
فرهنگ فارسی معین