- مفارقات
- جمع مفارقه، جدایی ها جمع مفارقت جمع مفارقه (مفارق) : جدا شونده ها، الف - جواهر مجرده عقلیه و نفسیه یا مفارقات سفلیه نفوس مدبره انسانی یا مفارقات عقلیه عقول یا مفارقات علویه عقول و نفوس یا مفارقات محضه عقول یا مفارقات نوریه عقول. ب - معقولات و متصورات ذهنی و باین اعتبار کلیات نیز از مفارقاتند. یا مفارقات قدسی. عقول مجرده
معنی مفارقات - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع تفارق
جمع مفترقه (مفترق)
جدا شدن از هم، جدایی و دوری
مونث فارق، جمع فارقات. یا علامت فارقه. نشانه ای که برای امتیاز دو شی میان آنها نهند، نشانه ای که معنیی را از معنی دیگر جدا کند بدین صورت
از یکدیگر جدا شدن، جدایی و مهجوری
توصیه در نگاهداری و محافظت چیزی یا اجرای امری، دستور دادن فرمایش، دستور فرمان، جمع سفارشات (به سیاق عربی)
جمع مبارکه، همایون ها فرخ ها جمع مبارکه
جمع مبارزه، رزم ها کار زارها جمع مبارزه: مبارزات سیاسی
جمع متفرقه، پراکندگان پرا شیدگان ولا وان جمع متفرقه
جمع محاربه، جنگ ها رزم ها جمع محاربه و محاربت
جمع مرافقه، همراهی ها همگامی ها سازگاری ها جمع مرافقه (مرافقت)
جمع مسابقه، آورد ها پشک ها جمع مسابقه
جمع مشارکه، هنبازی ها، جمع مشارکت
جمع مصادقه
جمع مطابقه، ساچش ها برابر کردن ها مرو سیدن ها چفسانیدن ها بتایش ها یگانستن ها جمع مطابقه
جمع معارضه، ستیزه ها درگیری ها جمع معارضه: چون مناظرات و معارضات ایشان بدینجا رسید شیر خود را آشفته و زنجیر صبر گسسته بر مجره خشم از خواب درآورد
جمع مفترعه (مفترع) متفرعات منشعبات: . .} و جمله بحور اشعار عجم را در چهار دایره نهیم: هزج و رجز و رمل در یک دایره و جملگی مفترعات و منشعبات هریک باصول آن ملحق گردانیم) (المعجم. مد. چا. 70: 1)
چیزهای فرض شده، واجبات
گفتگوها، مذاکرات
جمع مفاکهه، لاغکاریها، خوش سخنی ها
جمع مفاخره، ناز ها، خویشبالی ها
جمع مفروقه (مفروق)
جمع مقاربه (مقاربت)
جمع مقارنه
Struggles
Tournament
torneio
Kämpfe
Turnier
turniej
борьбы